پورشه و موتورسیکلت بی‌گلگیر

فکر کنم حدودای ۱۳۸۵ بود، دوستم ماشین صفر نسبتا گرون‌قیمتش رو گرفته بود، ازم پرسید کجا بریم بگردیم؟ بهش یکی از شهرهای اطراف تهران رو پیشنهاد کردم. با هم رفتیم اونجا و داشتیم جاهای مختلف رو می‌گشتیم، یک دست‌انداز بزرگ جلوی راهمون بود، ترمز ماشین خوب بود و تونست ماشین رو نگه داره که سریع روی دست‌اندازه نره، اما نکته این بود که موتور پشت سر، حتی یک ترمز درست و حسابی هم نداشت و همین باعث شد محکم بزنه به سپر عقب و سپرش بشکنه، پیاده که شدیم دیدیم اوضاع حتی خراب‌تر هم هست، موتور اون بنده‌خدا حتی گلگیر نداشت، ابرهای زینش هم زده بود بیرون، یک برآوردی که کردیم دیدیم کل موتور اون بنده‌خدا نصف خسارتی که به ماشین زده هم نمی‌شه،‌ بیمه هم که نداشت. دوستم داشت می‌پرسید چه کار کنیم؟ گفتم ببین چقدر داره؟ کلا رفت خونه این ور و اون‌ور تونست چیزی حدود ۱ دهم خسارت رو تامین کنه، من به دوستم گفتم بریم، فکر این که حتی چند ساعتمون تلف بشه و بخوایم طرف رو هم اذیت کنیم رو نکن. بی‌خیال شو و بریم. خدا رو شکر رفیقم به حرفم گوش کرد. بیشتر ...

می‌خواهید نقش کدام خوک را بازی کنید؟ محک سه‌بچه خوک (2)

پیش‌نوشت: در صورتی که بخش «می‌خواهید نقش کدام خوک را بازی کنید؟ محک سه‌بچه خوک (۱)» را نخوانده‌اید، پیشنهاد می‌کنم آن را خوانده، پاسخ خود به آن محک را یادداشت کنید و سپس به ادامه متن بپردازید.

۱-  یک بدن در اسارت ژِن! متاسفانه ما بدن خود را نمی‌شناسیم!

«آلن‌دباتن» در این ویدیو یک حرف جالبی می‌زد:

نیمی از قفسه‌های کتاب‌فروشی به این موضوع اختصاص دارد که شما هر کاری بخواهید می‌توانید انجام دهید. هر چیزی بخواهید شدنی است. از طرف دیگر بخش عمده دیگر از کتاب‌‌ها به عدم وجود اعتماد به نفس مربوط است. یه جورایی انگار افراد حس خوبی نسبت به خودشون ندارن. بیشتر ...