در زمان گذشته (سالهای جنگ) معمولا اکثر چیزها را با کوپن (یارانه کاغذی) ارائه میکردند. از نفت و شیر بگیر تا روغن و برنج. خیلی از اجناس رو هم دولتی میدادن و زود تموم میشد. یه جورایی زمان زیادی نداشتی تا جنس مورد نظر رو خرید کنی. یعنی میدیدی یک مغازه، کفش دولتی (مثال) آورده با قیمت پایین.
تماس با من
اولین راه ارسال پیام برای من، گذاشتن یک دیدگاه در یک صفحه دلخواه است که با «اختصاصی برای میثم» آغار میشود. از طریق ایمیل
blog@madani.pro
هم میتوانید با من ارتباط بگیرید. آدرس صفحهام در لینکدین هم
https://ir.linkedin.com/in/meysam-madani
است. میتوانید در آنجا هم برایم پیام بگذارید.
نکاتی برای کتابخوانی: (۲) میوهها، دیگر طعم میوه نمیدهند! نه به خاطر کِشت صنعتی، بلکه به خاطر مصرف صنعتی.
۱- غمنامه
دقت کردهاید که چندی است ما طعم و بوی میوهها را، سبزی را حس نمیکنیم؟
دقت کردهاید که خیلیها از معجونها چون قرمهسبزی، فسنجان، قیمه، بادمجان و … به پیتزاها مهاجرت کردهاند؟
دقت کردهاید که ما در مهمانیهای شلوغ لذت با هم بودن را حس نمیکنیم؟
دقت کردهاید که آهنگها لذت سابق را ندارند؟ انگار نوستالوژی است اما واقعا همان آهنگها با کیفیت کمتر، بیشتر لذت داشتند.
شما پاسخ دهید: انسان یا لاکپشت؟ مَحَکِ نگه داشتن ادرار در مقابل شکلات.
سه چهار هفته پیش به دیدن فیلم زادبوم رفتیم. زادبوم کاری از «ابوالحسن داوودی» بود. پس از خروج از سینما، کمی نفس آرام میکشید و هنوز نمیفهمید از کجا انقدر آرام هستید! نفستان بند آمده یا آرامید؟ با وجود اتفاقات بسیار (به ظاهر هیجان انگیز فیلم) من آن را بسیار آرامبخش یافتم. شاید به خاطر ساحل، شاید به خاطر لاکپشت (که ذاتش آرامبخش است)، شاید به خاطر عزتالله انتظامی، رویا تیموریان و مسعود رایگان. نمیدانم… بگذریم. اصلا هم خودم را در حدی نمیدانم که بخواهم به ضعفهای فیلم خرده بگیرم.
۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیستم: محبت کردن، عشق ورزیدن، یادگرفتنی است، ذاتی نیست. با کتاب میشود یاد گرفت چیزهایی را که اطرافیان یاد ندادند.
۱- فقدان مکتب عشق
نمیدانم این عبارت از آن کیست، اما به حقیقت نزدیک است:
دعوا، خشونت و فحاشی در جامعه عادیست، شما اگر یکی از اینها را در خیابان ببینی تعجب نمیکنی. اما محبت، عشق ورزیدن و کلام زیبا را عُرف نمیدانیم و از انجام آنها در زندگی کراهت داریم. اگر کسی را ببینیم که در خیابان چنین میکند، دستان خود را میگَزیم و فحش نثارش میکنیم….
به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
قبل از این که شروع کنید، خواهش میکنم این صفحه را بخوانید و سعی کنید یک جواب را در ذهن یا کاغذ، ثابت در نظر بگیرید.
در آن جا صحبت از این بود که اگر در وسط صندلی عقب تاکسی بنشینید و دوطرفتان آدم نشسته باشد. پس از پیادهشدن سمت راستی شما، آیا شما به سمت راست خواهید رفت، یا همان وسط خواهید نشست. من اول دو بخش را به عنوان پیشزمینه اضافه میکنم، سپس سراغ جوابم و تحلیل جوابهای احتمالی خودم و شما میروم. آخر از همه هم میرسیم به خرسهای قطبی.
آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
این آزمون اصلا دقیق نیست. هیچ ربطی هم به استعدادهای شما نداره. فقط میتونه شما رو به فکر ببره که روحیات و طرز فکر ما چقدر جالب روی عملکردهای کوچک زندگی تاثیر میگذاره. من این رو هر بار که میرم انقلاب توجه میکنم و مرتب بهش فکر میکنم. شما هم لطفا در کامنت، یا روی کاغذ برای خودتون جواب سوال زیر رو بنویسید، فردا شب بیشتر در موردش حرف خواهم زد.
نکاتی برای کتابخوانی (۱): برای مطالعه و کتابخوانی، از رانندگی آموز، اگر طالب فِیضی.
پیشنوشت: سلسله نوشتههای «نکاتی برای کتابخوانی» را بعدا در جای مناسب خود استفاده خواهم کرد. اما دوست داشتم، آرام آرام، برخی نکات مهم را در این حوزه بنویسم. میترسم در آن زمان مجال کافی برای من، یا حوصله به اندازه، برای شما باقی نمانده باشد. من این بخشها را جداگانه میآورم. بعدها در بخش مربوطه، بدون پرداخت به جزئیات، نکات مطرح شده را به این نوشتهها ارجاع خواهم داد.
گامهایی برای مقابله با مدرک گرایی: ۳- معنی مدرکها و عنوانها را بدانیم و یاد دهیم.
۱- تصور
یک لحظه تصور کنید که گوشی خود را در دست گرفتهاید و میروید به ۲۲ قرن پیش، گوشی را با دو دستان خود بالا میگیرید. صفحه السیدی را روشن میکنید… بله… شما لوح درخشان را در اختیار دارید و میتوانید بر پهنهای، حکمرانی کنید. (فقط) نور صفحه نمایش گوشی شما، کافیست تا به مردم ثابت کنید، شما بر همه آنها برتر هستید. آنها به خاطر آن لوح درخشان
۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش نوزدهم: تا قوه تخیل و رویاپردازی را تمرین دهیم.
۱- آفرینش
شاید شما فیلم فانوس سبز (green lantern) را دیده باشید، یا حداقل با کاراکتر آن در سری انیمیشنهای Justice league آشنا باشید. تصویر او را در بالا آوردهام تا یادتان بیاید.
هر کدام از قهرمانهای کتابهای کمیک بر اساس یک قدرت خاص شخصیتپردازی شدهاند و فانوس سبز بر اساس قدرت تخیل! او وقتی انگشترش را در دست میگیرد میتواند آنچه در تخیل و ذهن خود دارد را از طریق انگشتر و به صورت سبز به واقعیت تبدیل کند. اگر یک چکش بزرگ، اسلحه مرگبار، سفینه فضایی را تصور میکرد به سرعت ظاهر شده و از آن استفاده میکرد. هر که تخیل و تصور قویتری داشت، تواناییهای افزونتری را هم دریافت میکرد. در واقع آن فیلم تاکید زیادی روی قدرت تخیل داشت.