چرا کتاب بخوانیم؟ چگونه کتاب بخوانیم؟ برای چه؟ حس و حال

نکاتی در مورد به روز شدن نقشه راه کتاب‌خوانی: ۵۴ عنوان جدید

شاید خیلی‌هاتون یک بار نقشه راه کتاب‌خوانی رو دیده باشید. اما این نقشه راه مرتب تکمیل می‌شه.


نقشه راه من، برای نوشتن در حوزه کتاب‌خوانی (۳۰ شهریور ۱۳۹۶)

نقشه راه من برای نوشته‌های مرتبط با کتاب‌خوانی


حدود ۵۴ بخش و چند فصل جدید به اون اضافه شده. الان بخش زیادی از اون نقشه قرمزه، بنابراین من ناچارم یک بار این قرمزها رو مشکی کنم. توسط این نوشته اعلام می‌کنم که 3 شنبه ۴ مهر، این متن‌هایی که قرمز هستند رو مشکی (عادی) می‌کنم. شاید تا اون موقع یک سری بهش بزنید بد نباشه.

حالا می‌خوام نکاتی رو که در مورد نقشه راه سعی کردم رعایت کنم عنوان کنم:

۱- فرار از کمال‌گرایی

اگر دقت کنید برای فرار از کمال‌گرایی، اولویت‌هاش زیاد تغییر نکرده! یعنی اون بخش‌هایی رو که جدید اضافه کردم، یعنی همون‌هایی که قرمز هستند،‌

  • یا در انتهای کل کار اومدن،
  • اگر در میانه آمده‌اند، اهمیت ترتیب ازشون برداشته شده. یعنی اولویت با اینه که در اونجا موارد بدون ستاره نوشته بشن.
  • تعداد کمی هم در برخی بخش‌ها اضافه شده،‌ اون هم مواردی که فکر کردم دیگه خیلی واجبه. فصل ۸ رو از اهمیت خارج کردم. چون شاید باید همه فصل‌ها قبلش مطالعه شده باشن، اما دوست دارم گه‌گداری قبل از تموم شدن کل  نوشته بشه.

۲- زمان‌دار بودن مراحل اجرا و نه اتمام!

برخی موارد در زندگی ما، باید از لحاظ اجرا زمان‌دار باشن و نه اتمام. چون رسیدن به انتها، گاهی اوقات ترسناک یا غمناکه!

مثلا شما فرض کنید وقتی توی مهمونی جذابی هستید، تمام تمرکزتون روی زمان اتمام مهمونی هست و نه زمان‌هایی که برای هر بخش وقت دارید.

وقتی دارید یاد می‌گیرید یا مثلا یک کتاب خیلی هیجان‌انگیز رو دارید مطالعه می‌کنید، مرتب به خودتون تشر می‌زنید که دو روز دیگه باید تموم بشه! اما این کار رو من دوست ندارم. دوست دارم تمرکزم روی این باشه که امروز چقدرش رو خوندم، چقدرش رو یادگرفتم و حداقل‌هام رو رعایت کردم.

یک اصطلاحی داریم به اسم ترس از موفقیت (می‌نویسم در موردش) که اگرچه چیز چندان خوبی نیست، اما هست. فعلا مثل یک پلیس راه بداخلاق باهاش رفتار کنید. مهم نیست شما همه چیزتون تکمیله و خلافی نکردید، ولی به نفعتونه طرفش نرید.

این کار رو توی مسیر شغلی خودتون به شدت در نظر بگیرید. فرض کنید شما دارید دوره لیسانس در یک رشته رو می‌گذرونید. به جای این که مرتب به فکر گرفتن مدرک باشید، یا حتی گرفتن نمره فلان از درس بَهمان. تمرکزتون رو بگذارید روی این که من باید حداقل ۲ ساعت در اون حوزه مطالعه کنم.

می‌پذیرم که ما برای رسیدن به اهدافمون باید شفاف و دقیق باشیم. اما خیلی جاها این موضوع خطرناکه، مخصوصا اگر بهتون خوش بگذره.

۳- نقشه راه که یه جورایی مستقل از خروجی ظاهری هست.

ببینید شاید شما به این فکر کنید که من زمانی وبلاگ خوبی دارم که فلان قدر بیننده داشته باشه، انقدر نظر بدن و …

همه این‌ها خوبن، اما مهم اینه که خودت به چی تبدیل شدی؟ من بیشتر از این که بخوام به رتبه و بیننده و دیدگاه توجه کنم، تمرکزم روی اینه که هر بار یکم بهتر بنویسم. خیلی جالبه که نوشتن بلندتر و دقیق‌تر، مثل راه‌رفتن روی لبه تیغه. یعنی می‌تونه خواننده رو زده کنه، باعث بشه خواننده نتونه هر جایی مثل توی تاکسی و ماشین و … مطلبت رو چک کنه (پانوشت ۱). باعث بشه، مردم حوصلشون سر بره از خوندن متن‌هات. از طرف دیگه می‌تونه بسیار هیجان انگیز باشه. حالا اگر شما هدفت رو خارجی در نظر گرفته باشی، یواش یواش، می‌ری سمت نوشته‌های تلگرامی که بد هم نیست. در واقع یه جورایی بخوام مقایسه کنم، وبلاگ خوب در مقابل تلگرام مثل موسیقی سنتی به موسیقی پاپ و لس‌آنجلسی (برخی لس‌آنجلسی‌ها برای من حکم سنتی دارن!). هر کسی داره دنیایی رو برای خودش می‌سازه ولی کسی که موسیقی سنتی کار می‌کنه حتی در لایه بالا نباید انتظار همون اندازه هوادار در موسیقی پاپ رو داشته باشه.

نوشته‌های یک وبلاگ مثل محمدرضا شعبانعلی، شاید ۱ دهم یک کانال مثل گیزمیز بیننده نداشته باشه، اما نمی‌شه فضاشون رو با هم مقایسه کرد. اینه که محمدرضا در «چند پیشنهاد برای وبلاگ‌نویسی» می‌گه

اما به نظرم، از یک جا به بعد (مثلاً [رنک] زیر همان ۱۰۰۰۰۰ یا ۲۰۰۰۰۰) باید توجه داشته باشی که الکسا می‌تواند بسیار گمراه کننده و خطرناک باشد.

من توی این نوشته‌ها و نقشه راهم، برنامه افزایش رنک به ۱۰۰۰ یا تعداد بازدید ۱۰۰۰۰۰ رو نذاشتم. به نوعی اهدافم درونی بود و مستقل از خروجی ظاهری. هدفی که تعیین کردم، ده تا بخش (با یک سری حداقل‌ها) در ماه نوشته بشه، آن هم با این عنوان‌ها. سعیم رو هم می‌کنم هر بار بهتر بنویسم که خیلی‌هاش (حتما) ممکنه خوب از کار در نیان. اما باکی نیست.

بخوام یک باره دیگه مثال بزنم:

ما تا یه زمانی با لولو و شکلات (رنک  الکسا یا اهداف و مشکلات بیرونی) گول می‌خوریم. از یه جایی به بعد که بالغ‌تر شدیم، باید از خودمون مواظبت کنیم و بیشتر رعایت احوال و رشد درونیمون رو بکنیم. دیگه نیازی نباشه برای به‌اندازه خوابیدن به لولو پناه ببریم، بلکه بد شدن حال درونیمون از بی‌خوابی رو بفهمیم. تا یه جایی باید برای درس خوندن، منتظر خرید دوچرخه و دستگاه بازی از طرف پدر باشیم، از یه جای دیگه خودمون باید مواظب وقت رفته و چیزهای یادگرفته‌نشده باشیم.

شاید وفق دادن و  ایجاد انگیزه با این نوع هدف‌گذاری، خیلی سخت‌تر باشه (که هست) اما وقتی شما روی خودت متمرکزی، اونی که رشد می‌کنه خودتی. وقتی هم که رشد کنی، استرس، اضطراب و تاثیر کم‌محلی‌های دیگران رو کمتر داری. کافیه یکم روی کارای «دن آریلی» مطالعه داشته باشی تا متوجه بشی، این کار ثبات قدم و لذت بیشتری رو برات به ارمغان می‌آره.


پانوشت ۱: این موضوع اصلا چیز بدی نیست. من هیچ وقت موقع کتاب خوندن یا توی ماشین، موسیقی سنتی نمی‌گذارم. یا پاپ گوش می‌کنم یا کلاسیک سبک. چون واقعا بدون تمرکز عمیق هیچی نمی‌فهمم از موسیقی.

2 دیدگاه در “نکاتی در مورد به روز شدن نقشه راه کتاب‌خوانی: ۵۴ عنوان جدید”

  1. با سلام آقای مدنی
    تذکر و تلنگر به جا ی بود در خصوص نحوه خواندن و درک مطلب ، یادجمله ای از متمم افتادم که ” کسی که علاقمند به توسعه توانمندی هایش است، به یاد گرفتن وانتقال سریع عادت می کند ،لذت این کار او را بیشتر از همه در مسیر شتاب میدهد و از توسعه توانمندیهای خودش غافل می شود .
    در طول زمان فاصله حرف های او بیشتر و بیشتر می شود و جایگاهش میان دوستان و آشنایان کاهش می یابد ،مشکلاتش عمیق او جدی تر می شوند و حتی حاضر نیست برای حل مشکلات از دیگران کمک بگیرد ،چون معتقد است بهتر و بیشتر از دیگران این حوزه را می شناسد ،قهرمان توسعه توانمندیها پس از مدتی توسط اطرافیانش طرد می شود”.

  2. سلام جناب مدنی
    بابت این قلم بسیار روون و قابل فهمتون خیلی تشکر میکنم
    چیزیکه در تمام طول خوندن این پست در ذهنم بود این بود که من به تازگی به چنین بلوغی رسیدم و همونطور که در انتهای پست قید کرده بودین، واقعا اضطراب و مورد توجه واقع نشدن از سوی دیگران درونم به شدت کم شد.
    من مربی هستم و همونطور که میدونین این قشر از جامعه به شدت دستمزد کمی دارن، هیچ مزایایی هم ندارن
    اما من تابحال که ۷ ماه از این فعالیت شغلیم میگذره، یکبارم به خودم نگفتم نه درآمد خوبی داری نه مزایایی
    بلکه هربار واسه خودم چندین مورد پیشرفت درونی و برونی که همین مربی‌گری باعثشون بود رو لیست کردم و هربار بیشتر از بار قبل از این شغل کوچولوم راضی میشم
    هرکسم شنیده که شغلم اینه گفته اینکه حقوقی نداره، تو اصن کارت کار نیس
    اما من نه سعی کردم نگرش اون آدم رو به مربی‌گری تغییر بدم نه اصلا تاثیری به حالم و دیدگاهم به این شغل داشت و هربار به خودم میبالیدم که با چنین سماجت و ثبات قدمی کاری میکنی که همیشه بهش علاقمند بودی
    پی نوشت ۱: من بهمن ۹۵ از مقطع لیسانس فارغ‌التحصیل شدم و خیلی واسم مهم بود که سریعا شاغل شم، مشغول کارهایی بشم که بهشون علاقمندم
    پی نوشت ۲: من از ۱۲-۱۳ سالگی یادمه که همیشه می‌ایستادم روبروی آینه و خودم رو در مقام یه سخنران و مربی میدیدم و واسه جمع تخیلی صحبت می‌کردم و آموزششون میدادم. توی دوره‌ی کارشناسی اون تصویر خیلی دقیق شد و تبدیل به مربی دوره‌های نرم‌افزار تخصصی (ورد و فتوشاپ) و ICDL شد که الان من دقیقا توی همون جایگاه رویاییم هستم که این بهم حس غرور و رضایت خاصی میده

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.