دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From وحید نصیری on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفتم: تا لذت از درد را یاد بگیریم

    میثم عزیز
    در این سری کتاب خوانی دوست داشتنی رسیدم به این قسمت حقیقتش من در این مدت بیشتر با خواندن کتاب اثر مرکب هاردی به این مشکل خوردم گرچه اول تصورم این بود که هاردی سخنران انگیزشی است ولی به هرحال تصمیم گرفتم بخوانمش مشکل و عذابی که دارم این است که در جنبه های مثبت زندگی ام مثل همین کتاب خوانی و… پشتکار دارم ولی در جنبه های منفی زندگی ام مثل نظم در خواب و… الگوی پیشرفته ای ندارم. خلاصه نمی دانم این مطلبی که قرار بوده بنویسی در این خصوص کدام است شاید به تدریج به آن مطلب هم برسم.
    راستی امیدوارم سرتان که خلوت شد راجع به مسیر شغلی هم که گفته بودید بنویسید اگر به رشته دانشگاهی و امیدها و انتظار در کسب رشته مرتبط با رشته تحصیلی و تغییر رشته و… هم که باشد خیلی خواندنی می شود چون به نظرم حداقل برای دانشجوها این مقوله شغل در کنار رشته دانشگاهی اشان برای شان سوالی هایی دارد.
    حال خوبی داشته باشید.

    Go to comment
  • From مریم محمدی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی‌و‌چهارم: تا یکی از اولین قضیه‌های هندسه، یعنی خم جردن را با عمق وجود درک کنیم!

    سلام اقای مدنی عزیز
    “ما فقط اخبار راستی می‌شنوید که به خاطر تعمیم غلط شما، ممکنه کاملا دروغ برداشت کنید. شاید من باید قشنگ توضیح بدم که آقا من فقط همین یک هفته رو ۱ ساعت می‌خوابم. فقط این یک هفته رو ۳ تا کتاب خوندم. معمولا این کار رو نمی‌کنیم و باعث اشتباه دیگران می‌شیم”
    سالها پیش به عکاسی در حوزه تبلیغات روی آوردم فضایی که آن سالها شاید به گسترگی الان نبود و هنوز شبکه های اجتماعی
    انقدر فراگیر نشده بودن دلم نمیخواست به کلاس بروم چون هم گران بودن وهم معتقد بودم که چیزی یاد نمیدهند
    سالها قبل ترش یک کلاس رفته بودم که خیلی بد درد نخور بود بگذریم.از عکاسی برای پروژه ای دیگری که احتیاج به نور نداشت مبلغی پس انداز کرده بودم و سه شاخه نور خریدم و با فهم اندک من از نور، نور خوبی خریدم اما خب آپشن های داشت که شاید میشد کمی با آنها بازی کرده و پک بهتری بخرم به هر حال از معدود دفعاتی بود که بدون دانش ،چیز نسبتن خوبی تهیه کرده بودم شروع کردم به عکاسی و چندین چند بار عکاس هارا ثبت کردم مرور کردم اماخیلی با چیزی که در مجلات میدیم فرق داشت و متاسفانه آنقدر مدل ذهنی ام بد بود که همیشه معتقد بودم اگر چیزی بد میشود من مشکل دارم (مرکز کنترل بیش ازحد درونی که به نظرم خودش یک بیماری محسوب میشود)و این پروسه مدتها ادامه داشت درگیری من با عکاسی هنوزهم ادامه دارد اما خب یک تفاوت جدی با آن سالها دارد دیگر میدانم آنچه که در فیلم های آموزشی میبینم همه ماجرا نیست آن شخص بارها تلاش کرده باره کارش را خراب کرده و هزار یک کار دیگر کرده و حالامیاید برای من یک ویدوی آموزشی ده دقیقه ای درست میکند من همیشه بعد از دیدن این فیلم ها تمام تلاشم رو میگذاشتم روی پروژه اما نمیشد که نمیشد کاری به اینکه من تجربه لازم رو نداشتم و خیلی از وسایل اونها رو نداشتم ندارم چون خیلی طول کشید تا به خودم بقبولانم که به هر حال ابزار هم مهم است اما به علت همان نگاه سوپر منی که منم هم درگیرش بودم فکر میکردم تمام اشکلات
    از ناحیه من است. نمیخواهم با این نوشته از اهمال کاری خودم دفاع کنم حتمن در مورد اهمال کاری خودم هم خواهم گفت .اما مسله من همان است که شما میگویید با تمام وجود حرف هایتان را میفهمم .
    “به هیچ وجه یک موجود در داخل خم خودتون رو با نقطه‌ای در خارج خم مقایسه نکنید. مگر به اندازه کافی جزئیات به دست بیارید این کار مهارت و تکنیک‌های خاص خودش رو داره ”
    اگر ممکن است کمی بیشتر در مورد بنویسید ممنونم

    Go to comment
  • From سعیده on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی‌و‌چهارم: تا یکی از اولین قضیه‌های هندسه، یعنی خم جردن را با عمق وجود درک کنیم!

    سلام. من خودمو کم مقایسه نکردم. حتی با اوباما هم مقایسه کردم. هر چند من هیچ وقت دوست نداشتم رئیس جمهور بشم ولی این مقایسه بوده.
    راستش امروز خودمو با دوستم که تو آلمانه هم مقایسه کردم. یک لحظه حسرت خوردم. می دونید هرچند ما با هم فرق داریم. حالا هر فرقی چه از لحاظ اخلاق و شخصیتی و.. ولی حتی به خودش هم گفتم که حسرت خوردم. شاید این فکرو پیش خودم هم کردم که چرا من نه؟ چرا من شرایط اون رو نداشتم؟

    Go to comment
  • From حسین صبوری on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی‌و‌چهارم: تا یکی از اولین قضیه‌های هندسه، یعنی خم جردن را با عمق وجود درک کنیم!

    خلق را تقلیدشان بر باد داد
    ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

    در گذشته با جماعتی درگیر بودیم که تقلید را در مسائل دینی جایز و روا می‌دانست، حالا جماعتی را شاهدیم که در همه چیز تقلید را روا می‌داند الا مسائل دینی.

    Go to comment
  • From مهدی on آیا یار مهربان من یک دیکتاتور خوب است؟

    سلام آقای مدنی.
    خواستم اگه صلاح دونستید، مطلبی رو در رابطه با مطالعه کتاب‌های نامربوط با رشته تحصیلی٬ تایمی که طبیعتا می‌گیره و می‌تونه صرف مطالعات تخصصی بشه و تاثیر مثبت و منفی آن در آینده و چشم‌انداز شغلی بنویسید.
    این درگیری ذهنی گاها برای منِ دانشجو عذاب‌آور میشه و به نظرم اومد که شما این مسیری که من طی می‌کنم رو قبلا طی کردید و احتمالا حرف‌های شما (درست مانند تمام پست‌های این بلاگ) حاوی نکات ارزشمندی خواهد بود.

    Go to comment
  • From سعید فعله گری on آیا یار مهربان من یک دیکتاتور خوب است؟

    سلام بر میثم مدنی عزیز.
    من کتاب هام رو همون که به دستم میرسه اول جلد می گیرم. هم ترجمه شده ها و هم کتاب های اورجینال.
    بعدش می گذارمش توی کتابخانه ام. بعد از اینکه چند بار مطالعه و دوره شون کردم، اگر احساس کنم که عطف کتاب یا صحافی اش داره فرسوده میشه(یا به طور علمی میشه گفت که دچار خستگی میشه)، میبرم سیمی شون می کنم. البته اون هم سیم دوبل.
    من که همیشه سعی کردم که کتاب های روز رو به صورت چاپی تهیه کنم.البته بیشتر کتاب هایی که مربوط به تخصص و رشته کاری ام مربوط میشه. یکی از دوستانم میگفت که اکثر این کتاب ها رو میشه به صورت دیجیتال و رایگان تهیه کرد. چرا تو این همه به خودت دردسر میدی که کتاب های چاپی رو از کشوری دیگه تهیه کنی و بعدش برات پست کنن تا بخونی ؟
    نمی دونم شاید خودت لذتش رو حس کرده باشی که چقدر احساس خوبی به آدم دست میده وقتی صفحات کتاب رو لمس میکنی.
    البته بعضی وقت ها با خودم کلنجار میرم که چرا این همه هزینه رو صرف میکنم؟ اما وقتی اون لذت لمس کردن و در دست گرفتن کتاب های اصلی رو یادم میارم ، همه گزینه ها رو خط میزنم.
    بعضی وقت ها چند ماهی انتظار میکشم تا دوستانم کتاب ها رو برام ارسال کنن. اما همین انتظارش هم خیلی شیرینه.
    به نظرم مطالعه کتاب های خطی باعث میشه که بینایی تقویت بشه. فکر کنم واسه همینم بود که قدیمی ها(دقیق تر بگم مذهبی ها) میگفتند که قرآن خوندن باعث تقویت نور چشم میشه.
    به نظرم که شخصی و ممکنه اشتباه باشه، مطالعه کتاب های خطی خیلی کمتر از مطالعه کتب دیجیتال چشم رو خسته میکنه به نوعی باعث میشه که توجه و تمرکز ما بیشتر بشه.
    البته اگرقسمتی هایی از کتاب رو با هایلایتر برجسته کنم، باعث میشه که کمتر توی صفحات کتاب گم بشم و دنبال موضوعات مهم بگردم.
    ولی یک لذتی است که خیلی عالیه. مطالعه کتاب در سفر. چه توی اتوبوس، چه توی قطار ، چه توی هواپیما.
    باعث میشه که آدم گذر زمان رو حس نکنه و وقتی که از وسیله نقلیه مربوطه پیاده میشی ، یه حس خوب به آدم دست میده و به نوعی میشه گفت که اون مسافرت هم کارامد بوده و سودی داشته.
    البته منظورم مثل همیشه مطالعه کتاب های کاغدی بوده. من اکثر دوره کردن کتاب هام یا مطالعه اولیه جهت آشنایی با موضوعات جدید توی مسافرت بوده.
    البته من فقط برای تقویت مهارت شنیداری ام و برای اینکه پی ببرم که تلفظ دقیق کلمات کتاب های اصلی چطوریه ، کتاب های صوتی شون رو گوش میدم.
    به نظرم برای مرور کردن سریع ، شنیدن کتاب های صوتی میتونه خیلی خوب باشه و یادآوری رو تسریع میکنه.
    یه لذتی دیگه هم هست. عکس گرفتن از کتاب ها.
    ببخشید که سرت رو به درد آوردم.
    ارادتمند
    سعید فعله گری

    Go to comment
  • From علی یارمحمدی on آیا یار مهربان من یک دیکتاتور خوب است؟

    بخش اعظم کار من، رانندگی کردن، مطالعه کردن و کتاب خوندن، فیلم و تلویزیون نگاه کردن و حضور در شبکه‌های اجتماعی همه فعالیت‌هایی هستن که باید در حالت نشسته انجام بشن، ولی کتاب و محتواهای صوتی این حسن رو دارن که می‌تونن در حال راه رفتن استفاده بشن.

    Go to comment
  • From مریم محمدی on آیا یار مهربان من یک دیکتاتور خوب است؟

    سلام اقای مدنی عزیز
    سلام پرسیدین که شما کی هستین: البته احساس میکنم این سوال رو پرسیدن که خودمون به تنهایی بهش جواب بدیم و کمی دقیق بشم در نحوه یادگیری امون و فکر کنیم که ما چطور یاد میگیرم

    اما من کمی از تجربیاتم را با شما به اشتراک میزارم که باز از شما بیاموزم
    وقتی کتاب چاپی در دست داریم خیلی از حواس ما با آن درگیر میشود بینایی لامسه و حتی بویای وقتی کتاب رو ورق میزنن یه بویی داره نه همیشه و لزوما شاید خیلی ملوس نباشه اما به هر حال حس بویای مارو حتی با درصد خیلی پایین ممکنه درگیر کنه و حتی صدای ورق زدن کتاب با درصدی کمتری از لامسه و بینایی. به هر حال شما با تمام حواستان در گیر مطالعه میشوید و این یکی از مهترین تفاوت های کتاب چاپی و کتاب صوتی هست .شاید گوش دادن به رمان های صوتی خوب باشد در حالی که مثلا داریم رانندگی میکنیم
    اما در مورد نحوه گوش دادن به فایل های آموزشی ماجرا کمی متفاوت هست(تجربه شخصی) به نظرم مهترین آفت گوش دادن به فایل های صوتی آموزشی این است که همزمان کار دیگری را با آن دنبال کنیم اگر واقعا میخواهیم یاد بگیریم باید در آن لحظه شروع به یادداشت برداری کنیم وگرنه توهم یاد گیری رخ میده و به نظرم آدم ِسرمیشه نسبت به اون موضوع
    یک نکته بی ربط: برای تقویت لیسینیگ میتوانیم از گوش دادن استفاده کنیم مثلا یک تد را ۱۰ بار یا حتی بیشتر گوش کنیم واقعا من تاثیر این کار رو دیدیم
    پی نوشت نامربوط : اول از همه ممنون که یه کم بین پست ها فاصله گذاشتین تا ما همه به شما برسیم البته نه در عمل بلکه در فکر کردن به پست های شما
    و مورد دیگه اینکه بخش های “چرا کتاب بخوانیم “من رو واقعا به مطالعه علاقه مند کردن ممنونم بسیار از شما می آموزم

    Go to comment
  • From ابراهیم عبداللهی on آیا یار مهربان من یک دیکتاتور خوب است؟

    میثم عزیزسلام
    اعتراف میکنم از زمانی که با وبلاگ شما آشنا شدم کتابخوانتر شده ام . ولی چیزی که ذهنم را مشغول کرده تاکید شما به خواندن نسخه چاپی کتب میباشد.دوست دارم همانطور که خودت میگویی کتاب را لمس کنم دستم بگیرم و ورق بزنم یاداشت و نت برداری کنم ولی این را خوب میدانم که به دلیل مشغله کاری ممکن است چندین ماه زمان ببرد تا بتوانم یک کتاب را تمام کنم گاهی میشود که یک یا دو هفته به سراغش نمیروم در صورتی که دوست دارم و زمان اجازه نمیدهد گاهی موضوع را فراموش میکنم و گاهی اگر حجم کتاب زیاد باشد به کلی آن را کنار میگذارم ولی زمانی که از نسخه های صوتی استفاده میکنم مدت زمان کمتری میتوانم کتاب را به اتمام برسانم کما اینکه همیشه در دسترسم هست و به محض اینکه زمان فراغت پیدا میکنم به سراغش میروم. کتابهای را که معرفی کرده ای مثل آثار ارینگ استون.دن کیشوت اثر میگل سروانتس و …. را به این طریق خوانده ام و ممنون هستم بابت معرفی کتابهای خوب اما میخواهم بدانم عیب موجود در این کار چیست و چگونه میتوانم آن را برطرف کنم آیا میل به گوش کردن کتب صوتی انگیزه خواندن نسخه های خطی در آینده را از بین نمیبرد؟
    ممنون از شما

    Go to comment
  • From جعفرسیرجانی on کی ناراحت می‌شوید؟ و کی خوشحال می‌شوید؟

    سلام میثم عزیز
    به نظر میرسد خوشحالی وناراحتی درمواردی ارادی مواردی غیرارادی هستند.مورد غیرارادی خوشحالی 27بهمن بود که قبلا رفتن به کلاسی ،پیراهنی رو پوشیدم که تقریبا یه ماه بود نپوشیده بودم ،در کمال تعجب وقتی تو کلاس بودم یه نگاه به جیبش انداختم دیدم هزار تومان هست! ناخود اگاه خوشحال شدم(برای همون مثالت رو دیدم گفتم چه جالب لابد برای میثم هم اتفاق افتاده)ولی فقط همون لحظه بود.به نظرم علتش اینه که انتظار نداشتیم همچین چیزی اونجا باشه؛ولی وقتی اونو میبینم شروع به استفاده اون مبلغ میکنیم که چه چیزا میشه باهاش خرید ناراحت میشیم.یعنی حالت اول غیرمنتظره بود منتهی حالت دوم انتظار ازاون مبلغ هست که ناراحت کننده هست.یعنی مااومدیم یه حالت غیرمنتظره را با یه حالت ارادی مقایسه کردیم برا همون ناراحت کننده شد.مورد ناراحتی غیر منتظره هم فوت چند نفر ازنزدیکان که دو نفرشون بچه بودند، تو یه تصادف؛اینم یه علت همون وابستگی هست که داریم واون چیزی که ناراحت کننده تر هست اینه که بچه بودند .باز وقتی همین مورد رو اردای فکر میکنی میبینی،بهر حال چه دیر یازود چه طبیعی چه غیر طبیعی همه میمیریم،که خودش میشه تسکین.
    درمورد خوشحالی ارادی هم شاید بشه همون هدف گذاری باشه که وقتی بهش میرسی خوشحال میشی ،ولی اونم فقط همون یکی دو روز هست.که حتی باز اگه بیای همون رو همه مقایسه کنی با بقیه هم قطارانت شاید کلا افسردگی بگیری!که چقدر اونا جلو هستندما به چیزا خوشحالیم!
    یا ما میاییم مثلا جامعه خودمون رو بحث قضایی شو میگم با سوییس مقایسه کنیم که اونجا جرم کم هست واین موارد؛خب ناراحت میشی .ولی چیزی هم هست اینه که اصلا ما با اونجا قابل مقایسه نیستیم!اگه همین کاررو با گذشته کشور خودمون انجام بدیم خوشحال میشیم.باز اگه همین رو دراقتصادی مقایسه کنی ناراحت میشی.
    ولی چیزی که به نظرم میاد نه الزاما خوشحالی مساوی خوبی هست ونه ناراحتی مساوی بدی.هر کدوم با توجه به شرایط سنجیده میشن.واینکه معمولا ماندگارهم نیستن.مثلا ما دو ستانی داریم که وقتی رفتن امریکا اوایل همش از اینکه اینجا بهشت هست صبت میکردند وخوشحال بودند ولی بعد یه ماه دیدیم نه اونجا هم اینجوری نیست همش خوشحال باشن!باز یه گرفتاری هایی براشون پیش میاد که ناراحت هستند.ولی به نظرم به این راحتی هم نمیشه علت هاشو تحلیل کرد .نیاز به مطالعات روانشناسی داره که من ندارم.

    Go to comment
  • From رسا on کی ناراحت می‌شوید؟ و کی خوشحال می‌شوید؟

    من تا جایی که حافظم یاری می‌داد، لیست کوتاهی برای ناراحتی و خوشحالی‌های اخیرم نوشتم. ولی با نگاه کلی به لیست، خیلی متعجب شدم. مواردی که برای ناراحتی‌های اخیر نوشتم، بیشترشون کم اهمیت و مقطعی بود. با اینحال لیست مربوط به خوشحالیام خیلی کوتاه‌تر و از جنس مواردی بود که برام با ارزشن. برام عجیبه که چرا مسائل پیش پا افتاده ناراحت کننده تو ذهنم ثبت شدن، ولی مسائل خوشحال کننده از این جنس، انگار اصلا وجود نداشتن!

    Go to comment
  • From فواد انصاری on کی ناراحت می‌شوید؟ و کی خوشحال می‌شوید؟

    من سکون رو بیشتر دوست دارم یعنی لحظاتی رو دوست دارم که نه خوشحالم و نه ناراحت. مثل همین الان

    Go to comment
    • From میثم مدنی on کی ناراحت می‌شوید؟ و کی خوشحال می‌شوید؟

      ما گاهی اونقدر در زمان‌های شادی یا موفقیت ضربه خوردیم که سندرمی شکل می‌گیره بنام ترس از خوشحالی یا موفقیت. به نظرت ممکنه به این دلیل باشه؟
      مثلا وقتی (مخصوصا در دوره بلوغ) خوشحالی افراد رو می‌بینن مرتب بهش می‌گن مرد (یا دختر) که نباید بخنده! بخندی مردم روشون بروت باز می‌شه.
      حتی برای موفقیت هم همینطوره مخصوصا در جوامع کوچکتر (شاید به جای کوچکتر همبندتر بهتر باشه، یعنی همسایگان و بستگان بیشتر باهات ارتباط داشته باشن) به محض این که کمی پول یا موفقیت یا موقعیت به دست می‌آری همه سرازیر می‌شن تا از پولت، موفقیتت یا رانتت استفاده کنن. این موضوع به شدت حال آدم رو بد می‌کنه و با توجه به این که اونقدرها هم موفقیت یا خوشحالی پایدار نیست و خواسته‌ها و آزارها پایداره، قید خوشحالی یا موفقیت رو بزنیم.

      البته این نکته رو بگم که نوشته من لزوما در مورد شما نبود بلکه به بهانه نوشته شما بود. خیلی ممنون که مشارکت کردی.

      Go to comment
  • From وحید نصیری on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتاب‌ها نوشته شوند.

    این بخش چهارم سری کتاب خوانی بود که خواندم.
    امروز کتابی را درباره نظام بازار شروع کردم که جالبه بدونید شاید آخرین نسخه از کتاب 300 صفحه ای بود (با تیراژ ۲۲۰۰) که تنها یکبار در سال 1388 چاپ شده بود انصافا هم تورق کلی کتاب و مرور دیدگاهها درباره کتاب نشون می ده که این عدم تجدید یک کتاب ترجمه ای لزوما به دلیل کیفیت و… نبوده حالا تو همین کتاب بحث مکانیسم هماهنگ سازی اجتماعی نظام بازار رو توضیح می ده. نویسنده هماهنگ سازی رو به دو قسم برای صلح و برای همیاری معرفی می کنه منظورش از صلح همین عدم تعرض به اموال وجان و… دیگران است ولی منظورش از همیاری نوعی مکانیسم اعم از آگاهانه یا ناآگاهانه ، دوستانه یا دشمنانه چه با حرف چه بی حرف و… خلاصه مکانیسیمی است که متصف به هیچ یک از این دو قطب اضداد نیست ولی باعث می شود انسانها با کمک کردن به یکدیگر نیازی های همدیگر را باهم برطرف کنند.
    ایشون خیلی ساده و دقیق اینطور می گه :
    (( هیچ کس بدون کمک دیگران حتی یک جاده ساده نیزز احداث نمی کند : خیلی که خوش بین باشیم فقط راه ماشین رو خانه خودش را می سازد و… فقط با همیاری یعنی کمک کردن به دیگران است که می توانیم بیماری های همه گیر را مهار کنیم و علم را پیشرفت دهیم و ….))
    همه اینها را گفتم که بگم واقعا به وضوح هیچ وقت به ذهنم نیامده بود که من با کتاب خواندن صرفا به خودم کمک نمی کنم بلکه غیر مستقیم به مولف / مترجم/ ناشر و… کمک می کنم و با این شیوه همه ما با هم در اعتلای امر یا حل یک مشکل تاثیر گذار می شویم .

    Go to comment
  • From سعیده on مروری بر کوتاه‌ترین داستان دنیا

    هرگز پوشیده نشد. درسته؟
    در مورد “این موضوع را از این جهت باز می‌کنم که باید مواظب باشیم. گاهی به خاطر اسم بزرگ یک نفر، یک داستان شهرت می‌یابد. ما نباید اصالت و مبدا یک داستان را فراموش کنیم.”
    واقعا هم همین طوره و مثلا ممکنه یک انسان معمولی یک حرف خوبی بزنه ولی شنیده نشه ولی برعکسش یک آدم مشهور یک کلمه بی معنی هم بگه کلی مورد توجه قرار می گیره و انگار حتما اون کلمه ی بی معنی اش چون از طرف اون فرد بوده، یک معنی خاصی داشته.
    برای خودم جالبه وقتی کلی آدم دور یک آدمی جمع میشند، بقیه هم به تبعیت از اون آدم ها، دور اون آدم مشهوره جمع میشند. یعنی تبعیت از یک رفتار جمعی.

    Go to comment
.