دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From معصومه شیخ مرادی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتاب‌ها نوشته شوند.

    من هم با امانت کتاب و کتاب دسته دوم و… چندان موافق نیستم از آنجایی که خودم فقط میتوانم کتابی را بخوانم که مال خودم باشد و انگار به آن حس مالکیت برای خواندن کتاب نیاز دارم، اگر کسی بفهمد کتاب چقدر برای او سودمند است حاضر است هرمیزان پولی بابت آن بدهد ما چطور با حقوق کارمندی و کارگری تلویزیون پنج میلیون تومانی میخریم؟ سالها پیش که چندان کتابخوان نبودم با خودم فکرمیکردم افراد چگونه مثلا صد هزارتومن برای یک کتاب میدهند تازه آنهم افرادی که اصلا وضعیت مالی مناسبی نداشتند. بعدها که خودم به ارزش کتاب و کتابخوانی بیشتراز همیشه پی بردم اصلا به ته جیبم یا درآمد ماهیانه ام نگاه نمی کردم و بی محابا خرید می کردم حتی کتابهایی خریده ام که فکر نکنم حالا حالاها بتوانم آنها را بخوانم همیشه با خودم می گویم مثل یک ثروتمند کتاب بخریم.
    ممنون از نوشته های خوبتون.

    Go to comment
  • From اگر می‌خواهید دیگران را کتاب‌خوان کنید، به کتاب‌هایی که می‌خوانید عمل کنید - شهرآزادگان on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!

    […] اگر اهل مطالعه هستید و یا تصمیم دارید کتاب‌خوان شوید، مجموعه مقالات میثم مدنی درباره کتاب‌خوانی از بهترین منابع برای آموختن چرایی و چگونگی مطالعه مؤثر […]

    Go to comment
  • From عليرضا on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.

    درود به ميثم عزيز
    دو سوال برام مطرح شده.
    I) قبلا يه بخش كوتاهي پيرامون صفحات كتاب نوشته بودين كه يك تعدادي بايد بيشتر باشه، يك حداقلي. مثلا شازده كوچولو كتاب نيست. حال بنظرت بايد چند صفحه باشه. بشخصه با خودم قرار دارم هر روز حتي شده يك صفحه بخونم ولي خب موندم چون شانزده كوچولو رو براي خودم كتاب در نظر گرفتم و من چون فقط نه ماهه حدودا كتاب مي خونم و هنوز از چهل تا نگذشته. البته فرموده بودين كه بعدا توضيح مي دين.
    II) اينكه چه كساني اطرافيانم باشن برام خيلي مهم شده، تا جايي كه برام مقدوره سعي مي كنم فاصله بگيرم از اشخاصي كه براي من نامفيدن. بيشتر زمان روزانم رو سعي مي كنم با شما، محمدرضا، دوستان متممي و كتاب باشم تا بتونم مدل هاي ذهني بيشتري اطرافم باشه و البته يادگيري و فراگيري داشته باشم. و از اون طرف با دوستانم به صورت فيزيكال كمتر زمان مي گذرم به نسبت مواردي كه گفتم ولي خب تو در ذهنم هستن و امروز به ذهنم رسيد اگر به فكرم جهت گرفت سعي كنم اگاهانه جايگزين كنم با انچه از شما محمدرضا و كتاب ها يادگرفتم. نظر شما چيه؟ چگونه اطرافم رو مناسب تر كنم؟ مي خوام رشد كنم ولي اگر اطرافيانم به نظر همون لول قبلي باشن يكجوري نيرو وارد مي كنن براي اينكه به همون سطح برگردم و به شخصه سعي مي كنم اگاهي خودم را در حد مقدوريتم افزايش بدم تا به شكل مفيدتري حداقل در بخش اطرافيانم به صورت كلي مناسب سازي كنم.
    بسيار ممنونم از وقتي كه مي گذاريد.
    سبز باشيد.

    Go to comment
  • From ابراهیم عبداللهی on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.

    میثم عزیز با سلام و عرض ادب
    اگه لطف کنید و آدرس کتاب فروشی های که ازشون خرید میکنی رو بدید ممنون میشم.

    Go to comment
  • From سعید فعله گری on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.

    سلام بر میثم مدنی عزیز.
    همین نمایشگاه است که باعث می شود چیزی در حدود 12 هزار ناشر داشته باشیم و 1600 کتابفروشی در کل کشور که چیزی در حدود 860 تای آنها درسی فروشی (کنکور) هستند و کتابفروشی فرهنگی خیلی کم داریم.
    این آمار را تا جایی که یادم هست بیان کرده ام . تعداد دقیق اش را میپرسیم و دوباره گزارش میدهم.
    اما تعدادی از انتشاراتی ها مانند نشر قطره از شرکت در نمایشگاه انصراف داده و با ارسال بروشورهایی دلایل خود را گزارش دادند.
    بروشورهایی با این مضامین.
    جلوگیری از بسته شدن کتاب فروشی ها
    دسترسی همگانی به کتاب
    و کل مضمون اش این بود که نمیخواهیم بازار نشر و کتابفروشی های شهرستان تعطیل شوند.
    همین گردش میلیاردی بازار نشر در نمایشگاه است که باعث می شود که انتشاراتی مانند نشر نو ، که بعضی اوقات در سال یک کتاب چاپ می‌کند ، خودش را برای حضور در نمایشگاه حاضر کند و کتابهایش را به یکباره بفروشد.
    طرح های تخفیف فصلی مانند ، تخفیف بهاره و طرح پاییزه و طرح تابستانه، برای کتاب خوان های شهرستان خیلی عالی هستند.
    البته اگر اینبار در همین طرح تخفیفی نوروزی (بهاره) سیستم به یکباره و بدون هیچ اطلاعی به کتابفروشی ها ساعت 8 روز 15 فروردین بسته شد و نارضایتی خیلی ها را در بر داشت. مخصوصا کسانی که گذاشته بودند آخر وقت به خرید کتاب بپردازند.
    هیچ کسی هم جواب گوی کتابفروشی شهر ما و سایر شهرها نبود. نه تلفنی را پاسخ می دادند و نه درکانال تلگرامی شان.
    (البته این طرح دو روز تمدید شد اما ساعاتش مشخص نشده بود)

    ارادتمند
    سعید فعله گری

    Go to comment
  • From حسین on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.

    جالب بود دیدم نسبت به نمایشگاه تغییر کرد ولی بنظرم از یک طرف ادم رو تشویق میکنه برای کتاب خوندن و از طرف دیگه ام باعث میشه تو انتخاب کتاب یا سیلقه خودت اشتباه کنی تعداد زیاده. کتاب ها هم گوناگون و با تخفیف وسوسه می کنه که ادم زیاد کتاب بخره که این بده .ولی جای خوبیه برای انگیزه پیدا کردن برا کتاب خوندن مخصوصا برا کسایی که تازه کتاب خون شدن

    Go to comment
  • From یزدان on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.

    اگه دوستی کتابی رو معرفی کرد و تاکید بر خوندنش داشت، من چطور باید بفهمم که کتاب ارزش خوندن داره یا نه تا وقتی که من خودم نخونمش؟

    Go to comment
    • From میثم مدنی on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.

      اندازه کتاب مهمه، برای زیر ۲۰۰ صفحه بود، سمی هم نبود بخونش.
      برای بیشتر به امازون، یا مشابهش مراجعه کن و نظر مردم رو ببین، نویسنده خیلی مهمه، این که چقدر برای تهیه اون کتاب دانش و زمان صرف شده خیلی مهمه.
      این که به لحاظ موضوعی مناسب احوالت هست یا نه هم خیلی مهمه. مثلاً فرض کن خسته ای، می ری یک کتاب جامعه شناسی منفی گرایانه (مثل جامعه شناسی نخبه کشی و …) می خونی یا ناراحتی یک رمان غمناک (مثل بادبادک باز و …) می خونی، دلشکسته ای یا مجردی، یک کتاب عاشقانه یا عشق در عشق می خونی (مثل نام من سرخ…)، از حکومت ها دلخوری کتاب های تخریب حکومت می خونی (۱۹۸۴، مزرعه حیوانات، دمکراسی دموقراضه، آتش و خشم، ..)

      پرهیزکاری در خواندن کتاب یک اصله مهمه. تو آزادی هر کتابی رو بخونی معادل اینه که آزادی هر دارویی رو بخوری.

      این که چی جایگزین مطالعه اون کتاب می کنی هم مهمه. توی نقشه راه البته اشاره کردم که خیلی خواهم نوشت در این مورد.

      Go to comment
      • From یزدان on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.

        ممنون خیلی مفید بود
        راستش چند بار با اسم کوچیک خطابتون کردم یجورایی خودم معذبم از این کار، چون خودمو در جایگاهی نمی بینم که بتونم در زمره دوستانتون قرار بگیرم و اونطوری با اسم کوچیک خطابتون کنم. حداکثر بتونم مثل یک شاگرد باشم، اونم تازه اگر لیاقت شاگردی رو داشته باشم.از برچسب ها هم استفاده نمی کنم اما دوست دارم معلم خطابتون کنم. سالها پشت میزهای رنگ و رو رفته و زوار در رفته مدارس و دانشگاه نشستم اما هیچوقت یادم نمیاد به اندازه چیزهایی که در فضای مجازی و از معلم های این دنیا یاد گرفتم از معلم های دنیای واقعی یاد گرفته باشم. از این معلم های مجازی من، دکتر هلاکویی، محمدرضا شعبانعلی و… و شما بودین، اجازه میخوام که معلم صداتون کنم و شما هم منو مثل یکی از اون شاگردهایی ببینین که تو کلاسهاتون و پشت همون میزهای زوار در رفته دانشگاه می شینه ببینین، فقط با این تفاوت که درسی که ازتون میخوام درس زندگیه نه آمار و داده و…

        Go to comment
  • From ناصر on رتبه جهانی الکسا کمتر از رتبه کشوری!

    سلام
    میشه بپرسم سایت من تازه دو هفته س ساختم 40 هزاره ایرانه و دو میلیون و نیم جهانی؟
    کجای کارم اشتباهه چون جهانی خیلی زیاده رتبه م

    Go to comment
  • From جعفرسیرجانی on ما بر سگِ هار سجده می‌کنیم و بر وفادار ضربه می‌زنیم.

    میثم عزیز
    سلام
    درمورد قسمت اول که گفتی،وقتی به خودشون میگی خودتون همینجوری هستید جامیخورند.اینو من چند وقت قبل به یکسری دوستان گفتم.من پدرم چندوقت اومدگفت تو جاده یه وانت تصادف کرده،منتهی راننده وانت فرار کرده!همه مشکوک شدن این چرا وانت خالی فرار کرده.خلاصه طرفو گرفتن دیدن عقب ماشین اون قسمتی که معمولا با الوار کار میشه،پرگربه هست!از طرف پرسیدن اینا رو برا چی میخای؟ً!بعد کلی سوال وجواب بالاخره گفته برای کارخونه سوسیس کالباس میخاستم!من همین موضوع رو اومد تو کانال تلگرامی مون گذاشتم،که آقا کمتر پیتزا واین چیزا بخورید.بعد دیدم همه اومدن گفتن والله همه کشور دزد شدن!منم درجا به همه گفتم،ببخشید این کارخونه دارها همین ما هستیم که حالا قدرتمند شدیم به هیچی رحم نمیکنیم!همه فقط سکوت کردن!
    درمورد شفاف بودن ودرنهایت تغییر دادن به نظر میاد راهکار خوبیه.ولی همه جا جواب نمیده ومعمولا طول میکشه اجرایش.ما خودمون یه زمانی،به خوبی با کارگرها رفتار میکردیم بعد دیدیم ،اونا فک میکنن ما خیلی خنگ هستیم ونمیفهمیم!سواستفاده میکردن!برا همون چند سالی تصمیم براین بود که سگ هار بشیم!چاره هم نبود چون نه کارگری بود که کار اونا رو بلد باشه،ونه میشد باهاشون با مهربونی رفتار کرد!پنج شش سال طول کشید تا کسانی رو پیدا کنیم که حتی زمانی هم نیستیم درست کار کنند وما هم خدا روشکر خیلی خوب باهاشون رفتارمیکنیم واونا هم خیلی راحت هستن.
    یا میدون بار که میرفتیم ،طرف وقتی میپرسید این گوجه فرنگی ها چطوریه؟ما هم میگفتیم ببین هم درجه یک داره هم درجه دو!قطعا زیرش با روی جعبه یکی نیست!وحتی تو سبد هایی میچیدیم که ببینن.ولی میدونی چی میشد میرفتن از همون کسی میخریدن که تو کارتن موزی چیده بود از طرفی حتی نمیذاشت به بارش دست بزنی!ماهم چاره نداشتیم ،مخصوصا جایی که بازارها سنگین بود همون اعمال روانجام بدیم ومنتهی فقط سکوت کنیم!بگیم همینه که میبین،میخایی ببر یا نبر!وحداقل دروغ نگیم!(البته اگه نگیم باز همینم خودش نوعی دروغه).خیلی زمانبر هست که شما شناخته بشی.اون انتخاب کردن وشفاف بودن برا جایی هست که قدرت انتخاب داری وگرنه خیلی جاها هم قابل اجرا نیست حداقل درکوتاه مدت.

    Go to comment
  • From ساکی on مروری بر کوتاه‌ترین داستان دنیا

    سلام دوستان
    در ادبیات بومی ما نیز عبارات نغز و زیبا و کوتاه و بامحتوا وجود دارد اما کسی از آن یاد نمی کند.
    باتشکر.

    Go to comment
  • From محسن لاله on ما بر سگِ هار سجده می‌کنیم و بر وفادار ضربه می‌زنیم.

    سلام میثم جان
    پیش نوشت: خیلی خوشحال میشم اگه ادامه شعرت رو که عنوان این مطلب بخشی از آن بود را نیز منتشر کنی.
    متن اصلی: همانطور که ذکر کرده بودی اکثر ما در این مواقع خود را مظلوم این رویداد می پنداریم که بنظرم از این منظر هم میشود به آن نگریست، یعنی آنکه حداقل در ناخودآگاه خودمان میدانیم این نوع رفتار درست نیست حال آنکه اگر مطابق دانسته هایمان رفتار نمیکنیم مبحث دیگری است و بنظرم شاید نیاز باشد درباره علاج این دوگانگی بیشتر بخوانیم و یادبگیریم.
    یک سوال هم داشتم که مدت هاست درگیر آنم (البته میدانم با پرسیدن آن، من نیز خود را در دسته مظلومان جای میدهم و از این بابت معذورم).
    چه کار میشود کرد در مواردیکه آن طرف ماجرا کسی یا کسانی است که نمیخواهی و شاید نتوانی و البته نباید از آنها جدا شوی مثلا والدین؟

    پی نوشت: برایم بسیار جای تعجب داشت و بیشتر از آن تاسف آنجا که گفته بودی “به غیر از دانشگاه، از بقیه جاهایی که کار می‌کنم، از دوستانی که باهاشونم لذت می‌برم. ” با اینحال که میدانم در دانشگاهی هستی که جزء بهترینهای ایران است و برایم جالب است بدانم چرا در مورد آن مانند بقیه جاها رفتار نمیکنی؟

    Go to comment
  • From یزدان on ما بر سگِ هار سجده می‌کنیم و بر وفادار ضربه می‌زنیم.

    منم از جنبه هایی گرفتار این موضوع شدم و هستم. مواقعی بوده و هست که بشوخی مورد توهین و تمسخر اطرافیان قرار گرفتم و هیچی نگفتم و خندیدم فقط، گاهی خودمو سرزنش میکنم(که البته لحظه ای هستش و پایدار نیست) که چرا جواب ندادم من که میتونستم جواب بدم؟ آدم توسری خوری نبوده و نیستم و اتفاقا خیلی ام تمایل به رهبری دارم و توی اکثر جمع ها مرکز توجه هستم اما گاهی نتونستم جواب بعضی ها رو بدم و نمیدونم این از ضعف عزت نفسم بوده یا همون قضیه نگه داشتن حرمت ها؟ در واقع موندم جواب دادن و نشوندن اون آدم سرجاش در همون لحظه کار درستیه و نشون میده عزت نفس بالایی دارم یا حرف نزدن و….اما مواقعی که اینطوری پیش میاد میگم طرفی که حرمت نگه نداشته چرا باید حرمتش نگه داشته بشه؟ اما واقعا به این قضیه ایمان دارم که میگه لطف مکرر=وظیفه مقرر، و تو این قضیه هم اگر به بی ادب رو بدی هربار بیشتر و بدتر بی ادبی میکنه و ا ز یه جایی باید جلوش وایساد و چه بهتر که از همون نطفه بی حرمتی رو قطع کرد…منظورم فقط بی ادبی های لفظی نیست بلکه کسی که احترامی برای وقتت قائل نیست و دیر سر قرار میاد و یا استادی که بدون اطلاع دادن کلاسشو تعطیل میکنه و سرکلاس نمیاد(همین دیروز برام اتفاق افتاد)، یا حتی پدرو مادری که به آرزوها و خواسته های فرزندشون اهمیتی نمیدن و خودشون براش مسیر زندگی ترسیم میکنن یه نوع بی احترامی میکنن، جواب اینارو چجوری و چه موقع باید داد؟ شاید یکم از بحث دور شدم، ببخشید

    Go to comment
  • From Stare on ما بر سگِ هار سجده می‌کنیم و بر وفادار ضربه می‌زنیم.

    سلام
    ممنون از این پست.ولی جناب مدنی ما همیشه این اختیار و ازادی رو نداریم که افرادی که بر سگ هار سجده میکنند ک وفادار رو ضربه میزنند را رها کنیم.ما گاهی تو موقعیتی هستیم که مجبوریم با این افراد روبه رو بشیم و اون ها هم قابل تغییر نیستن و ما هم شاید نتونیم خوب و خوش برخورد نباشیم.اگر بشه محل کار را تغییر داد این که شما میگویی صحیحه اما اگر نشود …..
    من خودم حداقل ۳ سال دیگه با یکی از مسولین محل کارم هر روز بارها و بارها روبه رو میشم و فوق العاده ادم بی ملاحظه و وقیحی هست و بابت حرف های بی ادبانه اش حتی ۱ هزارم ثانیه هم فکر نمیکنه!اما من هرگز به خودم اجازه ندادم کوچک ترین بی حرمتی بهشون بکنم و پشیمان هم نیستم.اما جان به لب شدم.
    از طرفی تو جمع همکاران و همکلاسی هایی هستم که واقعا از شدت بی خردی و بی ادبی ان ها و … بهت زده میشم.اما هرگز مثل اونها برخورد نکردم.چون این رو نمیپسندم.از طرفی خوشحالم بابت این موضوع و از طرفی باعث زجرم میشه.اینکه یک دختر ۳۰ ساله هرچه که میتونه از ناسزا و حرف نامربوط به من میگه و فردا صبح با دیدن من نیش را تا بناگوش باز میکنه و “عزیزم جانم”تحویلم میده حس بدی دارم.انگار نه انگار که بی حرمتی کرده.انگار که این بی حرمتی کردن ها عادیست.
    این موضوع مدت هاست من رو ازار میده.تا اینکه امشب تصمیمی گرفتم،نمیدونم چقدر درست،تصمیم گرفتم در برخورد با این جمع ها با این سطح فکر و این شخصیت ها تصور کنم اینها همه کودک هستن.اگر چه میانگین سنی ۲۵ سال دازند اما گویی ۷-۸ ساله اند.سن تقویمی چه اهمیتی داره وقتی حداقل موقعیت شناسی برای حرف زدنشان ندارن.وقتی حراقل حرمتی برای روابط قائل نیستن.وقتی ارزشی برای شعور و فهم دیگران قائل نیستن.از چندساعت پیش که این تصمیم را گرفتم حس خیلی خوبی دارم دیگه حس زجر اور مورد ظلم واقع شدن یا خوبی یک طرفه کردن و بدی دیدن بسیار را ندارم.
    وقتی فکر کنم که اینها کودکن ۷-۸ ساله اند حالا با اسودگی خاطر بهشان این فرصت را میدم که با بی پروایی و جسارت دنیا را کشف کنن.جسارت کودکانه داسته باشن.اگه دختر ۷ ساله ای به من بد بگه و فردا با دیدنم لبخند بزنه که انگار نه انگار من او را سرزنش نمیکنم چون بچگی میکند.
    اقای مدنی عزیز من شاید مظلوم باشم شاید بیش از حر خوشرویی میکنم اما من نمیتونم مثل اطرافیانی باشم که حرفشان ساعت ها مرا زجر میده.و من نمیتونم امکان رها کردن اطرافیان و مکانم رو ندارم.تنها راهی که میتونم خودم را نجات بدم همین بود که عرض کردم .متاسفانه.

    Go to comment
    • From میم.الف on ما بر سگِ هار سجده می‌کنیم و بر وفادار ضربه می‌زنیم.

      Stare عزیز؛ چقدر خوبه که تو با وجود همه رفتارهای ناصحیح اطرافیانت, بدخلقی و بی حرمتی درقبال آنها نداشتی. شکیبایی و مناعت طبع شما, قابل تقدیر است. اما به هر حال باید دنبال حل مسئله باشی. من فکر میکنم همانطور که میثم عزیز هم اشاره کرد, شفاف سازی و وقت دادن میتواند راه حل مناسبی باشد. شما باید درمورد احساساتتون با همکاران و مدیرتون صحبت کنید, باید راجع به رفتارهایی که شما را آزار میدن با آنها گفتگو کنید, خیلی شفاف و واضح. پیشنهاد من اینه که طی یک ایمیل به شخصی که با او در تعارضید, خیلی خلاصه موضوع را مطرح کنید و بگین که مکان و زمان مشخصی را برای گفتگو در آن مورد تعیین کنه. بعد در جلسه تعیین شده با آرامش و در عین منطق آنچه در ذهن و فکرتون میگذره بیان کنید. با توجه به اینکه همکارانتون اغلب جوان هستند, مطمئن باشید بی تفاوت نخواهند بود حتی ممکنه اصلا متوجه اشتباهات رفتاریشون نبوده باشند و در نتیجه شفاف سازی شما, تصمیم به تغییر بگیرند.
      به هرحال تعاملات انسانی همیشه با مسائلی همراهه که نیازمند توجه و البته تمرین برای حل هستند. امیدوارم موفق باشی.

      Go to comment
  • From حسین on چقدر به درد باریک‌الله دچار شده‌اید؟

    بنظرم تشویق نکردن باعث میشه خود واقعیت رو پیدا کنی اینکه دنبال تشویق دیگران باشی باعث ارضا شدن تو حرفه خودت میشه دیگه هدف های بزرگت یادت نمیاد کار نمیکنی برا خودت کار میکنی برا تشویق شدن و این بدتر اتفاق ممکنه ممنون تحلیل قشنگ و مفید بود

    Go to comment
  • From حسین on وحشی هستید یا اهلی؟ (۳) فرار مغزها

    تحلیل خوبی بود و متاسفانه بد از این نظر که بفهمی این همه دغدغه دارن اونم ی سری دغدغه های کوچیک خب معلومه رفتن رو انتخاب میکنن بنظرم تولید ملی با همایت از نخبگان ایرانی بود خیلی قشنگ تر میشد تا اینکه از کالای ایرانی چون تا نخبه ای نباشه کیفیتی هم تو کالا نیس و همچنین پیشرفتی مخصوصا توی صنعت ماشین هر کسی مسِئول شده به قول شما وحشی مالی شده کیفیت پایین تر از انور قیمت بالا تر اگه اشتباه نکنم قیمت کارشناسی سمند کلا پنج ملیون خورده ای بود وقتی بیان سی و خورده ای بفروشنش اسمش رو چی میشه گذاشت ؟! فقط ی وحشی گیری مالی توی صعنت خورده بود بقیه دیگه جای خود دارن

    Go to comment
.