با عرض سلام و تشکر از نوشته هاتون.
بنده تو یکی از نوشته هاتون ( که به موضوع “روی نعل اسب سرمایهگذاری نکنید” اشاره داشتین) یک کامنتی گذاشتم در خصوص راهنمایی در مورد انتخاب کار دولتی یا خصوصی. واقعیت بنده در حال حاضر سرچهارراهی انتخاب شغل دولتی (سه مورد) و ادامه شغل کنونی خصوصیم قرار دارم و واقعا مرددم. خواهشی که ازتون داشتم و البته تو اون کامنت هم درخواست کردم کمی تو این موضوع عمیق تر بشید. تو اون پست به این موضوع اشاره داشتین که کار دولتی دیگه کارایی قبل رو نداره و ریسک محسوب میشه.
ممنون از پست هاتون و پاسخی که میدید. (البته بصورت مفصل و در قالب یک پست جدا)
اول باید از شما تشکر کنم آقای مدنی، من اینقدر از شما ایده گرفتم و به اصطلاح سرنخ برای مطالعه کتاب و مقاله گرفتم که کاش بتونم مثل شما برای جامعه مفید باشم. واقعیتش این سوال رو با توجه به کارای متنوعی که شما انجام دادید مانند توسعه فولاستک و کار در زمینه دیتاساینس و دادهکاوی و اگه اشتباه نکنم یادگیری ماشینی و… میپرسم:
آقای مدنی؛ من به تازگی ترم دو کامپیوتر یکی از همین دانشگاههای به اصطلاح برند تهران رو تموم کردم. در حال حاضر در حال یادگیری فریمورکهای جاوااسکریپت مثل ریاکت و جیکوئری و احتمالا نود برای بکاند هستم، واقعیت اینه که من به غیر از توسعه اپلیکیشنهای وب، به حوزه هم موبایل علاقه دارم (شاید در ادامه با ریاکت نیتیو) و به خیلی از چیزای دیگه رشتمون مثل کار با داده، اِیآی و یادگیری ماشینی و غیره نیز علاقه دارم. یعنی به غیر از کار آکادمیک و استادی، به خیلی از کارای مرتبط به رشتم علاقه دارم، خوشبختانه یا بدبختانه به کارای مدیریتی و کارآفرینی هم علاقه دارم.
این تنوع علایق یکم سردرگم کرده منو، نمیدونم چجوری باید دنبالشون برم یعنی صرفا باید یه بخش کوچیک مانند برنامهنویسی وب سمت کلاینت انتخاب کنم و توش حرفهای بشم یا مثلا میشه فولاستک کار بود و هردو کار رو با مهارت انجام داد؛ در واقع به طور کلی این سوال رو دارم: چندتا از این مهارتها رو میتوان همزمان بلد بود به شرطی که تا حد خوبی حرفهای و مسلط بود (در حدی که بتوان کار با حقوق بالا پیدا کرد در هرکدوم) و اینکه چطور باید به دنبال یادگیریشون رفت، یه مهارت در هر زمان یا میشه دوتا مهارت رو همزمان یاد گرفت؟ کلا دوست داشتم از تجربیاتتون استفاده کنم.
ارادتمند
پاسخ کوتاه:
شما یک پک رو بیشتر نمی تونید عمیق شید
هوش
داده
برنامه نویسی
رمز
و …
در ضمن برای سن شما یادگیری مبانی و اصول حیاتیه.
یعنی باید دروس اصلی و پایه رو عمیق بخونید. زوده براتون که به هر دری بزنید.
باید استعدادتون رو پیدا کنید. برای همین الان .باشه تا مزه حوزه های مختلف رو بچشید. آخر سال سوم تصمیم بگیر. مگر خیلی جلو باشی یا موقعیت خیلی ویژه برات پیش بیاد.
بی صبرانه منتظر پاسخ بلند شما هستم (پررویی من رو ببخشید). و در ادامه میخواستم بپرسم که هر کدوم از این پکها چقدر به مدارک بالاتر همانند فوقلیسانس نیاز واقعی دارن، چون در حال حاضر فکر میکنم که اگر تحصیل رو ادامه بدم در رشتهی دیگه ای مثل اقتصاد یا MBA باشه و سوال دیگه اینکه همپوشانی این پکها با هم چقدر است برای اینکه مسیر شغلی رو از یکیشون به دیگری تغییر داد؟
باز هم بابت اینکه جواب سوالم رو دادید تشکر میکنم آقای مدنی.
هیچ کدوم به مدرک نیاز ندارن. به زمان و آرامش نیاز دارن.
الان زوده به این چیزها فکر کنی. الان باید برای هر درسی، تمرینات حداقل ۵ تا ۲۰ کتاب رو حل کنی. مطالعات هم سرجاش. روابط خودت رو هم بساز. تند نرو. حرفم اینه که مزه واقعی درسهات رو بچش و سریع به اصل غذا نرسیده، اون رو پس نزن برو دنبال غذای بعدی. سر صبر دونه دونه رو تست کن ببین از کدوم خوشت میآد. این هم با نگاه سطحی ممکن نیست.
سلام
میثم عزیز،من خیلی باهات موافق نیستم!البته مواردی که میگی قبول دارم!بنظرم تو ایران خیلی جواب نمیده!این صرفا نظر شخصیه.درمورد پزشکی یاحتی الان وکالت که انقد شلوغ شده،من خودم دو سه سال فکرم این بود نرم وکالت،که مثلا اشباع شده و…میتونم بگم بشدت اشتباه کردم!اونم برا کسی مث من که درد بازار رو چشیده وتحت هیچ شرایطی حاضر نیست بره بازار!درسته امار بگه که پزشکی درده سال دیگه اوضاعش خوب نیست.مثلا همین وکالت دوستایی دارم تو کمتر ازده سال بشدت ثروتمند شدن والان تو فکرن دیگه وکالت نکنن!زدن تو بازار!پزشکان هم بازم بهر حال بیمارستانی هست طرف رو استخدام کنه وجایی رو بزنه برا مطب.شاید درده سال دیگه درشروع خیلی اوضاشون بد باشه ولی فرق پزشکی یا وکالت به نظربا اون مهندس اینه که هرسال که میگذره اینا وضعیتشون بهتر میشه ومعروفتر وجاافتاده تر میشن چون بحث تخصصه وریسکی هم تو کار نیست!سال به سال بهتر میشن ولو تو چهل سالگی برن بازار کار! بعد تو پزشکی مطب هرپزشک بری شلوغه!!من پدرم چند وقت قبل رفت دکتر گفت هر کدومشون میری از اون یکی شلوغ تر!فک کنم طرف تخصص شست پا هم بگیره باز بری مطبش 100نفر نشستن!تازه این تو شهر کوچیکه!ولی اون مهندس درسته زود میره سرکارهر آن ممکنه شرکتش ورشکست بشه،یا اخراج بشه وجای بعدی ممکنه انقد دیگه ازنظر مالی خوب نباشه یا مهارت هاشو قبول نکن یا زمانبر باشه.این اصول این موارد که میگی به نظر من تو ایران خیلی جواب نمیده چرا که ما تو کشوری هستیم که میخابیم بلند میشیم پراید هفت تومنی شده بیست تومن!این موارد برای کشورهایی که ثبات دارند واقعا خوبه وبه مراتب بهتر از پزشکی و…یا اون مامان پز ،به نظر من اون تا چند سال دوام داره!همین که بفمن اون شیوه درآمد زایی داره میان توسبک وغذایی میدن با کیفیت بالاتر وارزانتر!من پسر خاله هام تو سه منطقه تهران(داراباد-مجیدیه-مینی سیتی)تو همین کار بودند.من سال89که رفتم مجیدیه همشون اوضاع توپ.ولی 93هم که رفتم دیدم همشون افسردگی گرفتن!بیست تا رستوران زدن اون منطقه چلو کباب با قیمت3تومن!ایناکه کیفیت بالا میدادن گفتن مردم دیگه دنبال برنج ایرانی وغذای کیفیت بالا نیستن!یه چیزی میخان که فقط سیر بشن !این شد که اون شعبه تعطیل شد!باز چقدر استرس رو باید تحمل کنی.ودنبال شغل جدید.
ولی بهر حال با این روندی هم که تو پزشکی وموارد مشابه هست موافقم باهات.
جعفر بزرگوار
با توجه به فحوای متن فکر می کنم منظور میثم از مطرح کردن استارت آپ مامان پز این نبود که بگه این استارت آپ به موفقیت های بیشماری رسیده یا اینکه آینده درخشانی داره بلکه موضوع بحثشون درباره موسس این مجموعه بود یعنی موسس این استارت آپ با اینکه مهندسی برق شریف (احتمالا) خونده ولی به خاطر شرایط ناجور این رشته از همون دوران دانشجویی مثل 30 درصد هم کلاسیهاش به فکر شغل دیگه ای بوده.
محمدعزیز وبزرگوار
ازوقتی که برای خوندن کامنت من گذاشتی ممنون.چندنکته به نظرم میاد:1-منم منظورم موفقیت اون استارت اپ نبود!بیشتر بحث من سر اون قسمت بود که میثم عزیز گفته بود مهندس 7میگیره وپزشک 10تومن،واز مفهوم اون نوشته بر میومد که یعنی خودتون برا سه تومن نکشید که چرا خیلی فرق نداره بین ماشین پراید وپژووامثالهم واینکه من اینو فهمیدم که میثم میخاد بگه اون مهندس درسته اندکی درآمدش کمتره ولی بجاش روی سلامتی،خانواده وشادی و…وقت میذاره ولی اون دکتر با توجه به حجم کاری بالا شاید نتونه انقد وقت بذاره.2-نکته دوم اینه که میخاستم بگم ما دراون موقع(15سالگی)انقد اطلاعات ودانش نداریم که بدونیم چه رشته ای انتخاب کنیم وغالبا تحت تاثیر رسانه ومحیط انتخابمون انجام میدیم،که تو ده سال دیگه وضعش خوب باشه.من دوستایی داشتم که رشته ای خوندن به شدت پرت واصلا توش رقابت نبود ولی الان از خیلی ها بهترن.براحتی شغل پیدا کردن،وقت لازم برا خانواده و…هم میذارن ولی خیلی هام که رفتن رشته های پرطرفدار حتی از لحاظ مالی هم دراون سطح نیستن !بماند که اینا چقدر استرس رو تحمل کردن بخاطر شلوغی رشته ولی اون به راحتی رفت سرکار.3-ماغالبا نمیدونیم استعدادمون تو چیه!والان اکثرا دیگه نادیده میگیرن مهارت واستعدادشون رو!یکی از فامیل ما که رفته بود علوم انسانی،داشتم بهش میگفتم حالا درسته کم میرن این رشته رو ولی دراینده کیفیت زندگیت از خیلی ها بهتره ،اتفاقا همین مثال های میثم رو زدم،عید که خونمون بودن،بعد من داشتم باشوق بهش میگفتم کتابای اصلی ادبیات وتاریخ رو بخونه!بعد دیدم مادرش میگه،اره دیگه این معدلش به تجربی نرسید!بعد گف بین ریاضی وانسانی،ریاضی که سخته!میرم انسانی!!تا اینو شنیدم گفتم عجب خریتی کردیم!این اصلا علاقه نداره.4-من تقریبا حرفم این بود که ماچون انقد دانش واطلاعات ندریم ،اکثرا ترجیح میدن برن پزشکی وامثالهم وسختی بکشن!تا مهندسی.بعدم ماتو کشوری هستیم که غالبا به سلامتی شون اهمیت نمیدنوداریم میبنیم با وجود اینکه پزشک ها زیاد هستن ولی وضعشون بد نیست!نکته بعدی اینه که اکثرا تو پزشکی،باوجود اینکه زیاد هستن ولی به نتیجه نمیرسن!چون مسیر طولانی وسخت هست. وکالتم همینه.غالب فک میکنن همین که قبول شن کافیه!غافل ازاینکه قبول شدن تازه شروع مطالعاتشون هست.برا همون با اینکه وکیل زیاده فقط تعداد معدودی وضعشون خوبه چون علاقمندن وبیشتر مطالعه وکار میکنن.ولی اکثرا بعد قبولی باکتاباشون خدافظی میکنن.5-موضوع آخر اینه که منم ازاین وضع خوشم نمیاد که همه برن بولد کنن رو یسری رشته خاص که هم به ضرر خودشون هست هم جامعه(باعث میشه خیلی موارد رو نادیده بگیرن).میدونی چیه من معتقدم ما خودمون بدیم!چندتا پست قبلی میثم خیلی قشنگ بود که گفته بود من حاضر نیستم طلا بخرم و…وبه جامعه ام خیانت کنم.فک میکنی چقد اینجوری اند؟من خودم تو وکالت اوایل تو مشاوره ها گفتم بذار مردم رو به صلح دعوت کنم تا بار کمتری رو دادگستری باشه.مثلا حاجی میومد بهش میگفتی حاج آقا این چک رو مهلت بده،بازار نابه سامانه،توکه فعلا احتیاج نداری؛میگف چراغی به خانه رواست به مسجدحرام است!بعدمیگفتم آخه اون طرف که مسجدنیست!مث تو یه آدم هست!درجواب میگفت یه ذره بچه میخاد به ما چیزی یاد بده ،زبونتم که درازه!ما نمیدونیم شما به این کارا چیکا داری!لابد با طرف رو هم ریختی میخای مهلتش تموم بشه که مننتونم اقامه دعوا کنم!درصورتی که استاد ما میگف تو انگلیس مث اینه اول طرفین رو به صلح دعوت میکنن نشد دیگه دادگاه.تو خانواده به دخترخانم میگفتی یه ذره بیشتر فک کن،من روانشناس خانواده میشناسم برو پیشش اگه نشد بعد بیا پیش ما!قطعا طرفت یکسری خوبی هام داره بسنج ببین کدومش بیشتره.میگفتن ما نیاز به روانشاس نداریم!بعدم فک کنم شما وکیل پولداری هستی!که پرونده رو رد میکنی!شما به این چیزا کار نداشته باش.
متن عکس نوشته:
“تنبیه بدنی به همان اندازه که برای گیرنده شرم آور است برای زننده شرم اور است ،عدم بهرهوریاش به کنار به غیر از محکم کردن شخصی فایده دیگری ندارد”
از ترجمه بد مغدرت میخوام 🙂
اینجوری نیست که لازم باشه برای همه صریح باشی. حتی لزومی نداره با یک فرد همیشه صریح باشی یا همیشه صریح نباشی.
نکته اینه که باید حالت پیش فرضت صراحت باشه و اگر سیاست فکر شدهای داری، صراحت نداشته باشی! مثلا ممکنه بگی برای مشتری یا فلان مدیر لازم نیست صریح باشی. اون هم دلایل مشخصی باید براش داشته باشی و تحلیل داشته باشی.
سلام
موارد کاربردی بودند واقعن.
مورد ۵ من رو یاد اون بخش کتاب تفکر سریع کند کانمن انداخت که به تفصیل راجع به پایان های بعد روی برداشت ذهنی صحبت میکرد. دو تا مثالش که یادمی:
۱-یک ساعت آهنگی رو داشتی گوش میکردی و لذت میبردی اخر سی دی یه خش باعث به وجود اومدن صدای ناخوشایند و از بین رفتن تمام لذت موسیقی میشه …
۲-اگه از شخصی که به تازگی طلاق گرفته راجع به زندگی مشترکش بپرسی میگه تماما زنج و عذاب بود. در صورتی که مطمینن زمانهای لذت بخش و خوشی رو هم با همسرش داشته.
من خودم هر وقت تو زندگی مشترک مشکلی پیدا میکنم و به اشتباه حس پشیمونی و طلب مجدد دوران مجردی بهم دست میده همیشه مورد دوم رو برای خودم یادآوری میکنم و …
در تایید نوشته شما ، به تجربه فهمیدم که باید ۶۰۰ صغحه کتاب میخوندم به همراه یک ماه درگیر بودن با همون کتاب و یادداشت برداری و چالش و … تا اون یه مثال تو زندگی م تاثیر پراگماتیک داشته باشه وگرنه روزی هزارتا از این توصیه ها و مثال ها تو تلگرام و اینستاگرام و شبکه های اجتماعی از جلوی چشممون بدون هیچ تاثیری رد میشن
درود به ميثم عزيز
بنظر مي تونيم بگيم مواردي كه درونشون انحصار وجود داره، توانايي تبديل به گروگان گيري رو دارن. مثلا شركت گوگل در زمينه جست و جو انحصارگر و انحصارطلب هست اما بدليل اينكه سود بيشتري از راه عرضه محصولات عمومي بدست مياره، دست به گروگان نمي زنه (چه كاريه دارم سودم رو مي كنم تازه بدون گروگانگري)، اگر هم دست به گروگانگيري بزنه عملا جايي مي زنه كه نامحسوس باشه.
زماني از انحصار گروگان گيري بوجود مياد كه عملا فرد نتونه درك مناسبي از تاثيرات ايندش داشته باشه و جلو پاش رو مي بينه و البته تا بخشي رو مي تونيم به اموزش (كه من خيلي باورش دارم مخصوصا در دوران كودكي كه شامل والدين و دبستان ميشه) مرتبط بدونيم و بخشي هم عملكرد قوي سيستمه كه باعث ميشه انحصار مثبت باشه و تبديل به انحصار منفي يا گروگانگيري نشه.
* البته در زمينه اندرويد يا اي او اس مي تونه اين ديدگاه باشه كه شما رو تو يه زندان انداختن و ازش شاد و خوشحالين (خيلي بيشتر اي او اس در اين ديدگاه).
* در مورد تم وردپرسي كه فرمودين، بنظرم شركت سفارش دهنده دولتي بايد باشه، چون اگر خصوصي بود با احتمال خيلي بالاتر يك همچين دزدي اي ازش نمي شد.
سبز و كامروا باشيد.
سلام
این که خیلی سخت شد.اول درمورد اقدام های سلبی که گفتی درحوزه اموزش اقتصاد و…به نظرم نمیشه در مورد همش یه اقدام مشابه کرد.مثلا درمورد موضوعات اقتصادی خیلی خوبه که شما درجرگه دزدان یا گروگانگیران قرار نمیگیری.منتهی این یه اقدام سلبی هست که درنوع خودش خوبه.منتهی جای سختتر کار اینه که آیا با این اقدام دزدان کم میشن؟یا ضعیفتر؟یا شاید فقط به تعدادشون افزوده نمیشه؟بعد موضوع دیگه درمورد دانشگاه اینه،در انحصار یسری افراد هست خب درست.وباز اینه اینا معمولا گرونگان میگیرن وچیزی رو میخان که باید براشون انجام بدی که اگر ندی،خب ممکنه مثلا اخراج بشی واگر انجام بدی روحت ازرده وخلاقیتت کم میشه.حالا سوال اینه اینجا هم به صرف نرفتن دانشگاه مشکل حل میشه؟!فرض کن هرچی خوب هست مث شما یا محمدرضا نره دانشگاه واین دانش رو انتقال نده.آیا راه های دیگه به اندازه دانشگاه تاثیرگذار هستن.بهرحال دانشگاه بستری هست که میشه خیلی کارای بزرگ توش انجام داد که شاید درحالت خصوصی نشه.وبعد باز اون افرادی که تازه میرن دانشگاه پس چی؟بهر حال دانشگاه درانحصار همون افراد هست.واونا با بودن دراونجا دارن ادمای شبیه خودشون رو بیشتر میکنن!مدلی که ورای پاسخ شما به نظرم میاد اینه که نمیشه از مدل وقف(تحبیس الاصل واطلاق المنفعه)استفاده کنیم ؟اینکه مثلا تو اون محیط باشیم وبه تعبیری حبس باشیم !ولی منفعتمون برسه به بقیه هرچند سختی های زیادی رو متحمل شیم!مثلا درمورد امریکا شما به نظر فقط یه اقدام سلبی نکردی بلکه از همین مدل وققف استفاده کردی!البته هرچند مشابه همین موارد رو درفضای قضا هم هست وما خودمون یه اقدام سلبی کردیم!بخاطر همون گروگانگیری،زیر میزی،ازرده شدن روح.هرچند نمیدونم این اقدام موثر بود یا نه؟!درمورد خودم که موثر بود سختی مالی زیادی باید بکشیم!اون ورشو نمیدونم!
بله.
بلاگ من به اندازه کل یک دانشجویان دانشکده بازدید داره! اون هم نه افرادی که با سرچ گوگل اومدن. اونهایی که میزنن blog.madani.pro یعنی اونها برای نوشته من ارزش قائلن و مثل خیلی دانشجوها دنبال مدرک و نمره نیستند.
سایتی مثل متمم ترافیک بیشتری از سایت دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه صنعتی شریف داره! سایت شخصی محمدرضا هم تفاوت ترافیک چندانی با کل سایتهای دانشگاه صنعتی شریف نداره!
فکر میکنم اگر محمدرضا ۳۰ سال هم درس میداد انقدر نمیتونست تاثیر گذار باشه.
نکته نهایی این که گاهی تصمیمات ما هم کارسازه. مثلا اگر همه جامعه داره فکر میکنه استاد دانشگاهی خیلی شغل خوبیه و تو بیای بیرون، ممکنه این بت شکسته بشه.
خیلی هم نباید تصمیمات رو پیچیده کرد. ممکنه من خودم آدم خیلی سالمی نباشم، اما سعی میکنم تصمیمات خوب بگیرم.
البته میثم جان،موردی که درباب ترافیک سایت،وبازدید گفتی درست.ولی چیزی که هست اینه که ما نمیتونیم به صرف این مورد از تاثیر گذاری صحبت کنیم!(کلی دارم میگم منظورم متمم ویا شما نیستی ویا اینکه محمدرضا تاثیرگذار نبوده!که قطعا بوده) چرا که اگر در همین موارد هم اگر مثل دانشگاه ابزار سنجشی باشه فک نکنم از 2یا 3کسی بیشتر بشه!چرا که در این موارد هم اکثرا فقط نوشته ها رو میخونن!وحالا یه زحمت هم میکشن ومینویسن درسته میثم راست میگی!کاملا موافقم!عالی بود!این مثل این میمونه که بخای حقوق مسولیت مدنی بخونی وبری فقط مواد رو بخونی که16ماده است!وهر ماده رو هم بخونی کاملا درسته!ولی کافیه بری کتاب1200صفحه ای مسولیت مدنی رو بخونی تازه میفهمی همش محل بحثه وچالش!اینجا هم معلوم نیست چند درصد بچه ها واقعا میخونن؛فکر میکنن ویادمیگیرن!شاید فقط میان میخونن ورد میشن!کافیه یه امتحان بگیری!مثلا میتونیم ادعا کنیم کسانی که این مطالب رو میخونن رفتن سراغ تاریخ یا متون عمیق تر یا بلندتر،یا نه؟حاضرن سختی خوندن این کتب رو تحمل کنن؟!به نظرم ماحتی دراین مورد هم نمیشه به این راحتی نظر بدیم.هرچندتقریبا میدونم منظورت از ارایه این مطالب چیه واینکه باهات موافقم که یکسری چیزها تو جامعه بتش شکسته بشه تا فقط آدم های عاشق برن سراغ این شغل ها هرچند این به نظر میرسه یه بخشش به جامعه مربوط میشه.
من خودم دانشجوام و تمامی این نکته هایی که گفتین مثل: عمیق نبودن ، سطحی خوندن و ی عالمه چیزای دیگه ازین قبیل توی دانشگاه هم داره اتفاق می یوفته و فقط تنها چیزاضافی نبود علاقس .
من فکر نمی کنم در دانشگاه هم چنین امکانی داشته باشی. یعنی تفاوتی ایجاد نمی کنه.
ببین مشکل اینه که من عاشق چیز دیگه ای بودم و این کاری که باهاش مواجهم یک چیز دیگه است! فرض کن عاشق کسی هستی و وقتی وارد می شی می بینی یکی دیگه رو بهت انداختن!
البته من تدریس رو (در حد علاقه و کار دلی) رها نمی کنم و در دانشگاه های دیگه ادامه خواهم داد، اما لزومی نداره بهش به عنوان یک شغل تمام وقت نگاه کنم.
به نظر من شیراز هم جزو شهرهاییه که هم از منظر بافت سنتی و هم مدرن میتونه قابل مقایسه بابسیاری از شهرهای جهان باشه
یکی از این نمونه ها رستوران هفت خوان هست که معماری بسیار زیبا و طراحی فضای داخلی جذابی داره. پیشنهاد میکنم اگه نرفتین حتما برین.
سلام خدمت میثم گرامی و سایر دوستان
ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست:
مصاحبه تشخیصی (مصاحبه ای که بین دو نفر انجام میگیرد و مصاحبه شونده اطلاعاتی درباره گذشته و اوضاع فعلی خود بیان می کند همچنین مصاحبه کننده ممکن است تست های ذهنی جهت تکمیل اطلاعات و ارائه توصیه از مصاحبه شونده بگیرد)
پتانسیل بالایی در بدست آوردن اطلاعات دارد که ممکن است شما از راه دیگری نتوانید به این اطلاعات دست یابیدو این مصاحبه ها باید به عنوان ابزاری جهت ارزیابی برای تعداد محدودی از دانش آموزان [مخاطبان ] و نه همه دانش آموزان ، در یک بازه زمانی خاص مورد استفاده قرار گیرند.
سلام.
من تقریبا خودم را آدم صریحی میدونم. هر چند که بعضی مواقع آدم باید مراقب باشه که توهین به دیگران و اظهار نظر شخصی ش در مورد اونها رو اشتباها صراحت ندونه.(که گاهی خودم این اشتباه رو داشته م).
چند روز پیش با همکاری که خیلی هم فکر هستیم صحبت میکردم. بهم گفت:” تقریبا هفتاد درصد پرسنل شرکت با تو مشکل دارن و یه جورایی از تو خوششون نمیاد و 30 درصد با منش تو کنار میان. علت رو که جویا شدم گفت حرفت رو بی پرده و رک میزنی.زیاد اهل مسامحه نیستی”.
هرچند که خودم به این مسئله پی برده بودم که نوع رفتار و حرف زدن من مورد قبول خیلی از اطرافیانم نیست ولی خوب واقعیتش به حدود 40 الی 50 درصد فکر میکردم نه هفتاد… .
از دو سه تا صاحب نظر دیگه علت و درصد رو جویا شدم، تقریبا همون نتیجه :).
بهش فکر کردم دیدم از رفتارم(صراحتم) پشیمون نیستم ولی به یه مشکل برخورد کردم. همکارانی که از تو دلخوری دارن، دلخوری شون رو با کار پیوند میزنند. جاهایی که به همکاری نیاز داری ، سعی میکنند طفره برن و به قول معروف کارت رو راه نندازن. اگر هم کاری رو که باید انجام بدن بخشی از وظیفه شون باشه تا بتونن به تعویق میندازن و شما رو آخر صف قرار میدن حتی اگر مسئله ای اولویت دار باشه.
البته راه حلی براش پیدا کردم و اون هم اینه که صراحت رو داشته باشم و بعد از حل شدن مسئله یا گذشتن زمان از دلخوری به وجود اومده، رفاقت رو جایگزین کنم و ارتباط دوباره. اما مشکل اینجاست که ته دلت کمی احساس ریاکاری بوجود میاد.
البته که گستاخی (rude) با صراحت فرق می کنه.
معمولا صراحت برای اطرافیان کمی سخته. ولی در درازمدت بهتره. یعنی مردم می دونن تکلیفشون با تو چیه. ادامه بده، فقط تمام تلاش (با وسواس) این باشه که به شخصیت ها کاری نداشته باشیم و به اعمال کار داشته باشیم.
سلام.
بنظرم صریح نوشتن مزایای خیلی بیشتری نسبت به معایبش داره و در طولانی مدت کلا کار درست همین صریح بودن هست. هرچند با فرهنگ غالب جامعه ما کمی در تضاد هست ولی بنظرم باید کم کم در جاهای مختلف باهاش مواجه بشیم و با ما صریح برخورد بشه تا ماهم این رفتارو درست یاد بگیریم.
وبلاگ شما کمک خوبیه واسه یادگیری این نکته.
ممنون
با سلام
میثم عزیز نوشته شما رو خوندم چندتا موضوع تو ذهنم هست که مطرح شون میکنم:
1-بی عدالتی
موضوعی که واسه شخص من وجود داره بیشتر از اینکه بحث کمبود امکانات یا توقع از جامعه و دولت بحث بی عدالتیه به عنوان مثال یکی داره با رانت میاد تو جایگاهی قرار میگیره و کلی پول به جیب میزنه یا وام کلان می گیره و قوانین تو کشور درست اجرا نمیشه و همین آدم راست راست واسه خودش میچرخه و در مقابل بانکها دنبال بدهکارهای ریز هستند و واسشون انواع و اقسام جریمه ها رو وضع می کنند من نمیگم از بدهکارای ریز بگذرن بلکه میگم با همه یه جور برخورد کنند و یک سری قانون شفاف و غیر قابل تفسیر وجود داشته باشه که همه در برابرش یکسان باشند حالا نه فقط در زمینه وام در همه امور.
2- تصمیم های غلط مهم
افرادی دارند واسه ما تصمیم می گیرند که شایستگی لازم رو ندارند و منافع شخصی و گروهی رو تصمیم گیری ها دخالت می دهند و تصمیماتشون تاثیر مستقیم تو زندگی مردم داره و برای تصمیمات اشتباهشون هیچ بازخواستی نمی شوند.( شاید بگی تو تمام دنیا همینه ولی خب همه مون می دونیم اصل پاسخگویی که اونجا وجود داره اجازه نمیده هر کاری دلشون میخاد انجام بدند)
به عنوان مثال دولت تو همین سه ماه اخیر چندنا تصمیم در مورد ارزگرفتنه و بعد تغییرش داده این یعنی هیچ نوع تفکر سیستمی تو مدیریت کشور وجود نداره مثلا وقتی قیمت ارز بالامیره ،دولت سریعا قوانینی تصویب میکنه که باز واسه یک سری افراد رانت ایجاد میشه
3- عدم تناسب نیاز و خروجی دانشگاهها
موضوع بعدی اینه بین ورودی های دانشگاه و نیازمندی کشور هیچ تناسبی وجود نداره مگه صنعت این کشور چندتا مهندس نیاز داره و اینکه کی باید مدیریت کنه که در سال چند نفر مدرک فلان مهندسی رو باید بگیرند امسال آمار کنکور تعداد شرکت کنندگان رشته تجربی 640 هزار نفر در برابر 140 هزار نفر رشته ریاضی در صورتی که 10 سال قبل تعداد شرکت کنندگان ریاضی بیشتر بود. این ها هیچ کدوم برنامه ریزی شده نیست و احتمالا در آینده نزدیک شاهد افزایش دانشگاههای غیر انتفاعی و آراد در رشته های علوم تجربی خواهیم بود و همچنین در 10 سال آینده تعداد زیادی فارغ التحصیل بیکار در رشته های علوم تجربی خواهیم داشت و شاید با کمبود مهندس مواجه شویم
شاید این یه موضوع کوچک و ساده به نظر بیاد ولی تاثیرش به شدت بزرگ خواهد بود.
4-مقایسه در آمد و انتظارات بالا از فارغ التحصیلان دانشگاهای تاپ
میثم جان شما به انتطار افراد از جامعه اشاره کردید ولی برعکسشو اشاره نکردید یعنی انتظاری که جامعه از افراد داره به خصوص وقتی کسی از یک دانشگاه درجه یک فارغ التحصیل میشه اطرافیان سریعا شروع به مقایسه می کنند و ازش انتظار دارند که به موقعیت خیلی خوبی برسه و درآمدش چندین برابره کسی باشه که دیپلم هم نتونسته بگیره (حتی ممکنه خودش همچین توقعی از خودش نداشته باشه و بدونه که همچین چیزی غیر منطقیه ولی این توقع اطرافیان فشار زیادی رو وارد می کنه و این باعث سرخوردگی این آدم میشه)وقتی نمیتونه به همچین شرایطی برسه مجبور می شه این کشور رو ترک کنه و در واقع به معنی واقعی فرار کنه و بره
5- عدم توانایی برنامه ریزی واسه آینده
من آدمی را می شناسم که برای خرید خونه برنامه ریزی کرده بود و در عرض 6 ماه قیمت خونه دو برابر شد و خونه خریدنش به رویا تبدیل شد ، الان اگر شما خودت جای این آدم باشی چیکار میکنی ،بحث طلبکاری اجتماعی نیست بحث اینه شما هیچ برنامه ریزی نمی تونی انجام بدی
6- بی ربط :
این 8 ساعت که به آن اشاره کردید ، یک عدد نمادین و برای مثال است یا واقعا منظورتان 8 ساعت برابر با 480 دقیقه است؟
ببخشید که طولانی شد
ممنون از زمانی ک صرف نوشتن می کنید.
۵ تای اولی رو راست میگی، من هم میپذیرم. بگذار سر صبر در موردشون حرف بزنم.
۸ ساعت رو از ساعات کار یک کارگر ساده در آوردم. گاهی مقایسه میشه که میگن یک بازاری یا کارمند صفر بیشتر از یک فارغالتحصیل امکانات و سرمایه داره. من هم همیشه گفتم تو به اندازه همون آدم در جبهه خودت کار کن، وضعت از اون بهتر میشه.
From مرتضی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom مهدی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom مهدی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom محمد ریاحی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom مهدی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهلم: حصول به گنجِ ابعاد تجربه.
Go to commentFrom مهدی on هیچ وقت برای تنبیه خود، محروم نشوید! فعالیت کنید.
Go to commentFrom احسان کارگزارفرد on چرا صریح مینویسم؟ لطفا از صریح بودن من نرنجید، گاهی پاسخ من از دیدگاه شما الهام گرفته و به شخص شما مربوط نیست.
Go to commentFrom میثم مدنی on چرا صریح مینویسم؟ لطفا از صریح بودن من نرنجید، گاهی پاسخ من از دیدگاه شما الهام گرفته و به شخص شما مربوط نیست.
Go to commentFrom افشین on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهلم: حصول به گنجِ ابعاد تجربه.
Go to commentFrom میثم مدنی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهلم: حصول به گنجِ ابعاد تجربه.
Go to commentFrom عليرضا on پول به بچهدزد نمیدهم.
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on پول به بچهدزد نمیدهم.
Go to commentFrom میثم مدنی on پول به بچهدزد نمیدهم.
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on پول به بچهدزد نمیدهم.
Go to commentFrom امیر حسین on پول به بچهدزد نمیدهم.
Go to commentFrom میثم مدنی on پول به بچهدزد نمیدهم.
Go to commentFrom یزدان on پول به بچهدزد نمیدهم.
Go to commentFrom معصومه شیخ مرادی on خودزنی نکنیم، اوضاع آنقدرها هم بد نیست! تهران در مقابل دبی.
Go to commentFrom محمد ریاحی on چرا صریح مینویسم؟ لطفا از صریح بودن من نرنجید، گاهی پاسخ من از دیدگاه شما الهام گرفته و به شخص شما مربوط نیست.
Go to commentFrom افشین on چرا صریح مینویسم؟ لطفا از صریح بودن من نرنجید، گاهی پاسخ من از دیدگاه شما الهام گرفته و به شخص شما مربوط نیست.
Go to commentFrom میثم مدنی on چرا صریح مینویسم؟ لطفا از صریح بودن من نرنجید، گاهی پاسخ من از دیدگاه شما الهام گرفته و به شخص شما مربوط نیست.
Go to commentFrom محسن مسلمی on چرا صریح مینویسم؟ لطفا از صریح بودن من نرنجید، گاهی پاسخ من از دیدگاه شما الهام گرفته و به شخص شما مربوط نیست.
Go to commentFrom محمد ریاحی on توهم توسعه (۲) بخش عمده عدم رشد ما، جزئی از نوابیغ بودن است.
Go to commentFrom میثم مدنی on توهم توسعه (۲) بخش عمده عدم رشد ما، جزئی از نوابیغ بودن است.
Go to comment