دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From جعفرسیرجانی on من در مورد قیمت دلار اشتباه کردم

    سلام میثم عزیز
    بذار با یه داستان شروع کنم:میگن یه روز تو جنگ فرمانده میگه که،عقب نشینی کنید تانک های دشمن داره میاد.همه میرن ،یکی بی سیم میزنه که حسین من یه عراقی رو اسیر کردم.حسین میگه خیلی خب آفرین!سریع وبردارش وبیا عقب.چند دقیقه میگذره میبنن نیومد!بی سیم میزنن چرا نیومدی؟میگه هرکار میکنم نمیاد!میگن پس ولش کن وجون خودتو نجات بده،تانک ها رسیدن.میگه باشه.باز میبینن نیومد!بی سیم میزنن لعنتی بیا دیگه،چرا نمیایی؟!تانک ها یه قدمیت هستن.میگه والا من ولش کردم اون منو ول نمیکنه!میگه خب یه کلمه بگو اسیر شدم!موقعیت ما الان مث این میمونه تو یه کشتی هستیم که سوراخ شده.دو دسته آدم توش هستن:یکی اونایی که نشستن وکاری نمیکنن وهمش فک میکنن که اگه غرق شه میمیریم وهمش فکروخیال.یه عده هم دارن کار میکنن مدام.منتهی بدبختی اینه هر سوراخ رو میبندن ،باز یه جای دیگه اش سوراخ میشه!آخه تا کی دیگه؟!نمیتونن که همش کار کنن!ونتیجه عکس بگیرن!بعدم همه هم که موقعیت مهاجرت ندارن که بگیم این یه نسخه هست!
    ما دلاروسکه رو فراموش کردیم!ما واقعیت ها مواجهیم.اصلا بحث نگرانی چندسال دیگه نیست!همش میترسیم نکنه ماه دیگه حقوق مون کفاف هزینه ها رونده!حقوق ها هم که با این نواسانت بالا نمیره.ولی اجاره خونه،موادعذایی همه میره بالا.دیگه نگرانی نداریم.ما تو خود مشکل هستیم!یه بحث مشکلی هست که داریم یه بحث مواجهه با اون مشکل.راه حلی به نظرم نمیاد.اونم تازه باحداکثرقناعت.

    Go to comment
  • From امیرحسین on من در مورد قیمت دلار اشتباه کردم

    وقتی حرف از مهاجرت زده میشه واقعا دلم می شکنه. یه موقعی به مهاجرت دیدم از جهت کسب تجربه بود اما وقتی این دید میشه راهی برای نجات این سوال پیش میاد که خب پدر و مادرم چی؟ اون ها پول مهاجرتم رو بدن تا من به تعبیری نجات پیدا کنم و خب خودشون چی؟ کم پیش می اومد که این قدر ناراحت باشم واقعا …
    نمی دونم چه میشه کرد چی درسته و من باید چی کارکنم

    Go to comment
  • From معصومه شیخ مرادی on بچه‌ها برای تاخیر در غذایشان گریه می‌کنند، شما چطور؟

    من همیشه به اطرافیانم میگویم اگر شما پنجاه میلیون تومن داشته باشید چقدر حرص آن را می خورید چقدر تصمیم میگیرید آن را زیاد کنید چقدر دنبال بانکی می گردید سود بیشتری بدهد چقدر دنبال روشهای مختلف سرمایه گذاری هستید فرض کنید آن پنجاه میلیون تومان خودتان هستید همانقدر برای خودتان ارزش قائل شوید برای رشد و توسعه فردی برای شاد بودن آن زمان را روی خودتان سرمایه گذاری کنید به نتایج بهتری می رسید.
    من از اینکه این روزها دوستانی را می بینم که حداقل پنج برابر من حقوق می گیرند ولی همچنان در حال جمع کردن دلار و پول و سکه و اینها هستند تعجب می کنم.
    هر روز اخبار چک می کنند حتی مسافرت خارج رفته اند که دلار ویورو از دولت بگیرند و آن را پس انداز کنند دوستانی که البته هر وقت دیدمشان از زمین و زمان هم شاکی بودن و هیچ وقت خوشحال و راضی نیستند.
    ( داخل پرانتز خیلی بی ربط به این موضوع: توی چندتا از نوشته هات درباره رقابت نوشته بودی بخصوص برای خانمها، میخوام بگم اگه فرصت داشتی در این باره بیشتر بنویسی چطور میشه یه رقابت سالم داشت که به رشد و پیشرفتت کمک کنه ولی تو رو وارد بازی های حقیرانه نکنه، عزت نفست لطمه نخوره، و…)

    Go to comment
  • From سعید فعله گری on بچه‌ها برای تاخیر در غذایشان گریه می‌کنند، شما چطور؟

    سلام.
    دکتر هلاکویی مطلب خوبی در این مورد دارد که دوست دارم عیناً آن را همینجا قرار دهم.
    « من که نمی توانم
    هر روز بنشینم
    و صبح تاغروب درباره گذشته فکر کنم.
    یعنی که چه ؟

    من فقط می توانم
    یک بار بنشینم
    و به یک موضوع فکر کنم
    آن هم فقط به این دلیل که
    به یک نتیجه محسوس و ملموس
    درباره آن موضوع برسم تا ببینم
    بر مبنایِ آن نتیجه
    از آن به بعد باید چه کار کنم.
    وگرنه اینکه من هر دقیقه
    برگردم و به گذشته فکر کنم
    که چرا فلان کار را کردم ؟
    یا چرا فلان کار را نکردم ؟
    خب این کار چه فایده ای دارد ؟

    من حاضر نیستم
    هر دقیقه راجع به گذشته فکر کنم
    من هر پرونده ای را
    یک بار برای همیشه می بندم.
    من که هر روز نمی توانم
    پرونده های قدیمی را دوباره باز کنم
    این کار مثل این است که
    من هر روز به بانک بروم و بگویم
    پرینت حسابم را از روز اول به من بدهید
    خب چرا باید این کار را بکنم ؟
    درحالیکه برخی از ما
    هر روز و هر دقیقه
    درحالِ فکر کردن به گذشته هستیم.»

    ارادتمند
    سعید فعله گری

    Go to comment
  • From محمد ریاحی on چالش‌ها و ریسک‌های کار دولتی (۱) - انتخاب رشته و مسیر شغلی

    سلام مجدد
    من در حال حاضر در یک شرکت خصوصی کار میکنم ولی به دلیل انجام پروژه هم برای شرکت های دولتی و هم خصوصی با فضای آنها آشنایی کافی دارم به نظرم کسی که روحیه چالشی نداره و صرفا دنبال اینه وقتش رو بگذرونه و یه زندگی اروم داشته باشه و یه درآمدی داشته باشه کار دولتی مناسبترین شغله .از طرفی تو سیستم دولتی معمولا شایسته سالاری وجود نداره شما گاهی تو سیستم دولتی میبینی یه مدیر بی ربط مثلا مدیر حراست تو حوزه کاری کاملا غیر مرتبط قدرتش از همه بیشتره ولی تو شرکت خصوصی اینطوری نیست .اما مهمترین نکته به نظر من روحیات شخصه به عنوان مثال یکی از همکارای خود من تو کار پر چالشی مثل کار ما به شدت اذیت می شد و حتی زندگی خانوادگیش هم تحت شعاع این قضیه قرار گرفته بود ایشون در حال حاضر در یک شرکت دولتی کار میکند و زندگی بهتری راتجربه میکند منظورم اینه شما باید روحیه خودت رو ببینی این خیلی مهمه بعضیا واقعا فیت کار دولتی هستند اینا تو شرکت خصوصی یک ماه هم دوام نمی اورند و بالعکس.
    اما نکته اخر اینکه در کل میزان درامد و هزینه ها چه در دولتی و چه در خصوصی متناسب نیست .

    Go to comment
  • From محمد ریاحی on چالش‌ها و ریسک‌های کار دولتی (۱) - انتخاب رشته و مسیر شغلی

    سلام به میثم عزیز و سایر دوستان
    ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست:
    دولت ها نمی خواهند با دادن اگاهی و دانش مناسب توانایی تفکر انتقادی را به افراد بدهند ، این چیزی است که مورد علاقه آنها نیست.آنها دنبال کارمندان فرمانبردار و بله قربان گو هستند. کارمندانی که سطح هوشی آنها نهایتا مناسب برای انجام یک کار ماشینی تکراری یا کاغذ بازی های اداری باشد و به اندازه کافی حرف شنو باشند و منفعلانه همه چیز را بپذیرند.

    Go to comment
  • From معصومه شیخ مرادی on چالش‌ها و ریسک‌های کار دولتی (۱) - انتخاب رشته و مسیر شغلی

    توی توییتر من از آقای مصطفی نقی پور یه نقل قول دیدم که برام خیلی جالب بود ایشون هم از قول یه نفر دیگه می گفتن الان بهش دسترسی ندارم که منبع رو بزارم ولی خلاصه مطلب این بود:
    – یه زمانی شما یه پولی دارین که می خواین برا خودتون یه هدیه بخرین هم قمیت براتون مهمه و هم کیفیت.
    – یه زمانی پول یه نفر دیگه اس و میخواین برا خودتون هدیه بگیرین قیمت دیگه براتون مهم نیست فقط کیفیت.
    – تو حالت دیگه پول مال شماست و میخواین واسه یه نفر دیگه هدیه بخرین دراین حالت قیمت بیشتراز کیفیت براتون مهمه
    تو یه حالتی پول مال شما نیست و میخواید واسه یه نفر دیگه چیزی بخرید در این حالت نه کیفیت براتون مهمه و نه قیمت و کار دولتی مثال بارز این حالت می باشد.

    Go to comment
  • From رسا on چرا کتاب خواندن سخت است.

    ترجمه:
    نوشتن چیزی که خوندنش آسون باشه، کار سختی هستش. ولی اگه به شکل درستی انجام بشه، آسون خواهد بود.
    از طرف دیگه اگه نوشته به شکلی ناواضح نوشته بشه، خوندنش سخت خواهد بود‌ و مطلب رو به گونه‌ای که یه نویسنده دقیق می‌تونه به خواننده منتقل کنه، نمیتونه منتقل بکنه

    Go to comment
  • From rezachatrzarin on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی‌و‌هشتم: فرایند بسیار آرامِ تبدیل ژن بد به ژن خوب.

    سلام جناب مدنی نمیدونم اقای سیاهپوش رو می شناسید یا نه اما در این نوشته اقای نعمت الله فاظلی اون رو معرفی کردند هر چند شما هم اشاره ای به این نوع کتاب خوانی داشته اید
    در مورد حذف کتاب در جامعه امریکا و رسانه ای شدن علوم اجتماعی توضیح میدن
    در مورد سوال اخر که پرسیدین مرتبطه

    حذف کتاب از جامعه

    فقط هم بحث سرکوب و تهدید و این ها نیست، حتی خود آن معنای معرفت شناسانه هم می‌تواند محدودیت هایی ایجاد کند، اگر شماکتاب “زندگی در عیش ، مردن در خوشی” نوشته جامعه شناس عمومی بلند آوازه، نیل پستمن را بخوانید، در مورد تاثیرات حذف کتاب از جامعه آمریکا که بحث می‌کند توضیح می‌دهد که این رسانه ای یا تلویزیونی شدن یکی از پیامدهایش این است که آهسته آهسته خواندن کتاب کم می‌شود و بعد در فصل سوم یا چهارم کتاب توضیح می‌دهد ،آمریکایی که امروز امپراطوری شد به این علت بود که در قرن 18 یا 19 آمارها ی شگفت انگیزی از کتابخانه ها وکتابفروشی ها و نشر کتاب و این ها یک زیرساخت فرهنگ مکتوبی بوجود آورد و حالا تلویزیون ها با سرگرمی سازی یا تجاری سازی و با چیزهای دیگر دارند آن را از جامعه می‌گیرند . او معتقد است که اگر این اتفاق ادامه پیدا کند تمدن آمریکا سقوط می‌کند و فرو می‌ریزد، یعنی کتاب نباید جایگاهش در تمدن آسیب ببیند، تلویزیون ، روزنامه و رسانه های دیگر باید مواظبت کنند از اینکه به هر حال آن دانشی که به صورت مکتوب تولید می‌شود یک نقش ساختاری در پیشبرد زندگی اجتماعی و تمدن دارد، بخصوص در حوزه علوم انسانی اجتماعی ما اگر درکمان فقط بخواهد بصری باشد این درک بصری درست است که حواس را چند بعدی می‌کند ولی خیلی از حقیقت هایی که حقیقت های غیربصری هستند را نمی توانیم ببینیم چون درک انتزاعی ما را محدود می‌کند به تعبیر پستمن بصری کردن درک را انضمامی و چند بعدی می‌کند ولی آن درجه انتزاع را کم می‌کند ، خواندن و نوشتن چون تمرکز بیشتری را می‌طلبد ، و نیازمند یک ارتباط فعالانه تر است اما وقتی که تلویزیون نگاه می‌کنیم مهم نیست که سخنرانی یک جامعه شناس را گوش می‌کنیم یا مثلا یک فیلم سینمایی را، خیلی ریلکس هستیم ، برای همین هم اینها خیلی نیاز به تمرکز و دقت ندارد اما کتاب که می‌خوانیم زود خوابمان می‌گیرد چون کتاب انرژی بیشتری می‌خواهد یعنی درگیری مغزی بیشتری نیاز دارد و برای همین هم خیلی ها آمادگی اش را ندارند و خیلی ها هم به محض این که بخوانند خوابشان می‌گیرد. چرا؟ چون کتاب مغز را فعال می‌کند و تلویزبون این کار را نمی کند، حتی تصاویر ویدئویی و اینترنتی هم این کار را نمی کنند ، معنای این حرف چیشت ؟ معنای این حرف آن است که یکی از پیامدهای مخرب رسانه‌ای شدن می‌تواند این باشد که درک انتزاعی ما به تدریج کمتر می‌شود و یک معرفت شناسی به وجود می‌آید که مبتنی بر درک کمتر انتزاعی است ، نمی گویم صفر است بلکه درک انتزاعی را کمتر می‌کند، برای همین است که درواقع اونبرتو دکو نشانه شناس معروف یک کتابی دارد به نام فانکشن آو لیتریچر که نمی دانم که به فارسی ترجمه شده است یا نه ، فصل اولش در مورد کارکردهای ادبیات است که می‌گوید ادبیات کارکردش تولید لذت نیست ، اگر این بود ارزش نداشت درست است که لذت تولید می‌کند ولی کارکرد اصلی آن این نیست ، کارکرد اصلی ادبیات ارتقاء ذهن است از طریق ارتقاء زبان به وی‍‍ژه ادبیات کلاسیک و آثار ادبی بزرگ. او مفصل شرح می‌دهد که از لحاظ نشانه شناسی کاری که خواندن کلمات یعنی اشعار ، رمان و داستان می‌کند آن کار را یک فیلم سینمایی نمی کند، یک گالری هنری نمی کند ، حتی موسیقی این کار را نمی کند چون آن درک انتزاعی که رمان و شعر می‌دهد در تصویر نیست، چون زبان از طریق ادبیات ارتقا پیدا می‌کند . در مجموع یکی از وجوه محتمل مخرب رسانه‌ای شدن همانطوری که پستمن توضیح می‌دهد،همین است. او همچنین در کتاب دیگرش که به فارسی هم ترجمه شده با عنوان “تکنوپولی” که در مورد تلویزیون و اینترنت است همین بحث را خیلی مفصل بیان می‌کند که دقت بکنیم تکنولوژی های ارتباطی این ضربه را می‌توانند بزنند که درک انتزاعی و درک خلاقانه و درک فعالانه ما را تهدید نکنند. برای همین است آن دوستانی که گاهی فکر می‌کنند با گوش دادن موسیقی یا تماشای فیلم فرهیخته شده اند اشتباه می‌کنند ، مگر این که شما شعر هم بخوانید، داستان هم بخوانید، جامعه شناسی و روان شناسی واقتصاد و تاریخ هم بخوانید و در مجموع کتاب هم بخوانید، به صرف این که کسی موسیقی گوش می‌دهد فرهیخته نمی شود، اساسا با مصرف کسی به جایی نمی رسد ، هر نوع مصرف. ما اگر می‌خواهیم در معرفت به درجه‌ای از ارتقا برسیم، باید تولید کنیم. یعنی می‌خواهم بگویم که صرف خواندن کتاب هم ما را فرهیخته نمی کند، مگر این که به شیوه خلاقانه خوانده شود. اگر می‌خواهید کتاب بخوانید، بروید کتاب های آقای دکتر ساهپوش را بگیرید ببینید چگونه کتاب می‌خواند واقعا تماشایی است گوشه به گوشه تا آخر کتاب یادداشت می‌نویسد ، نظر می‌دهد و نقد می‌کند و این کار ایشون فوق‌العاده جالب است، یعنی در واقع یک نوع خواندن خلاق است، نه این که مثل روزنامه خواندن باشد، آن هم مثل تماشای تلویزیون است

    Go to comment
  • From مطهره on چالش‌ها و ریسک‌های کار دولتی (۱) - انتخاب رشته و مسیر شغلی

    سلام مطلبی که می خوام بگم ربطی به این متن نداره؛ اگه می شه در مورد بحران آب هم بنویسید. ممنون

    Go to comment
  • From سارا on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته

    سلام.
    من الان تقریبا دو سال میشه که با مدرک فوق لیسانس فیزیک از یکی از دانشگاه‌های تهران فارغ‌التحصیل شدم. فیزیک رو دوست دارم و دوست داشتم اما اون موقع عقلم قد نمیداد که پول مهمه و راستش اصلا به بعدش فکر نکردم. اما دوران ارشد فهمیدم وضع خرابه و به عنوان یه آدم باید راهی رو برم که بتونم لااقل به استقلال برسم. با این که میتونستم بدون کنکور همون دانشگاه بمونم اما تصمیم گرفتم فکر کنم و ببینم واقعا چی میخوام؟ درسته من فیزیک رو دوست دارم اما ثمر نداشتنش باعث میشه که نخوام توی اون رشته ادامه بدم. اپلای کردن هم برای همه میسر نیست. من خودم اگه بخوام اپلای کنم باید پا رو خرخره‌ی پدر و مادرم بذارم چون بعد از دوسال فارغ‌التحصیلی هنوز نتونستم آنچنان درآمدی از خودم داشته باشم (البته احساسات هم کار رو سخت تر میکنن.)حالا مثلا میتونم به ادامه دادن درس توی رشته دیگه ای(علوم شناختی) که مرتبطه و به نظرم توی بورس هست در ایران امید داشته باشم؟ مشکل اینه که این فقط به نظرم میاد. یعنی میترسم بعد از چهار سال از نظر بازار کار برگردم به همین نقطه‌ای که الان هستم.
    توی یکی از پست‌هاتون به نقل از کتاب “استارتاپ شما” نوشته بودین واقعیت‌های بازار هدف رو ببینیم. من برام سواله که چه طور الان میتونم درک درستی داشته باشم از این که آیا آینده وضعیت برای زمینه خاصی که میخوام توش ادامه بدم و الان از جون و عمرم روش سرمایه گذاری کنم چه طور خواهد بود؟ اون موارد قبلی مثل علاقه، روابط و… رو درک میکنم. یعنی اطلاعاتی درباره‌اشون دارم. اما این یکی زیاد برام واضح نیست. وضعیت الان رو ببینم؟ آینده رو چه طور پیشبینی کنم؟

    Go to comment
    • From میثم مدنی on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته

      برای شخص تو، وضع اون رشته بهتر از فیزیک نخواهد شد! از یک موضوع با بازار متوسط داری می‌ری به یک باز خیلی کوچک‌تر!
      پیش بینی آينده حتی برای خبره‌ها هم کار ساده‌ای نیست. یعنی خود من چند وقت پیش یک پیش‌بینی کردم و گند خورد توش! توی چیزی که خیلی خوب پیش‌بینی می‌کردم.
      اما اگر به ورودی اون رشته نگاه کنی و بازار هدف (یعنی کلا این رشته چند نفر می‌خواد) می‌تونی بفهمی چقدر اون حوزه برای تو کار هست!
      من توصیم اینه در اولین فرصت (اگر ایده‌ای در ذهن نداری و کار خاصی در نظر نداری) برو سمت تدریسی چیزی، که بتونه جریان نقدینگی و درآمد تو رو آغاز کنه. اما این رو سرمایه‌گذاری بدون برای کار بعدی. کاری که الان می‌خوای انجام بدی تا یک مدتی، یا اگر آغاز درس خوندنت بود، باید آینده رو می‌دیدی،‌اما برای تو دیگه اونقدر فرصت خطا نیست. اما مثلا اگر بخوای بری از روی عجز، یک دکتری بگیری، باید به بازار نگاه کنی و ببینی ۸ سال دیگه که می‌خوای وارد بازار کار بشی، اوضاعت چجوریه. چقدر ورودی داره و چقدر کار وجود داره.
      باید توانایی‌های خاصت رو بشناسی و شروع کنی.
      می‌تونی کمی بیشتر بنویسی تا بیشتر برات بنویسم. با اطلاعاتی که دادی همین از دستم بر می‌اومد.

      Go to comment
      • From سارا on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته

        سلام مجدد. خیلی ممنونم از پاسختون. درسته ورودی این رشته خیلی کم‌تر از فیزیک هست. امسال در گرایشی که من میخواستم برم(مدل سازی) فقط دو نفر پذیرش روزانه داشت. راستش توی این یک سال شروع کردم به کار کردن دو ساعت دانشگاه میرفتم برای تدریس اما از لحاظ مالی اصلا چیزی دستم رو نمیگرفت دو تا جای دیگه هم بود که اونا هم از لحاظ پرداخت عملا کرایه رفت و آمدت در میومد با پولِ یه کیک در هر روز(یه خورده بزرگ‌نمایی کردم ولی واقعا یه خورده!). توی این مدت که دنبال کار بودم نتونستم موقعیت بهتری برای تدریس فیزیک پیدا کنم. برای این که وضعم بهتر بشه دارم سعی میکنم زبانم رو به نقطه‌ی قابل قبولی برسونم و بتونم مدرکی بگیرم، که شانس بیشتری داشتم باشم برای تدریس علاوه بر این که فکر کردم خب بالاخره زبان همیشه به دردم خواهد خورد. من میدونم که دلم می‌خواد باز هم یاد بگیرم، مسئله حل کنم اما واقعیت اینه که کسی بابت این کار به من پول نمیده. چیز دیگه ای برای من راضی کننده نیست. مثلا یه مدت رفتم دنبال هنر یا شروع کردم کار با فتوشاپ یاد بگیرم، بد نیستم توش ولی من آدمش نیستم و برای من راضی کننده نیست. حس میکنم یه بخشی از من بلا استفاده میمونه. دوست ندارم از روی عجز دکتری بگیرم، مخصوصا دکتری فیزیک اما باید اعتراف کنم که گاهی عاجز شدم و گفتم کاش دو سال پیش میموندم دانشگاه هرچند که واقعا پشیمون نیستم هنوز. احتمالا بخشیش به خاطر وابستگی به گذشته است. در حد خودم زحمت کشیدم و دوست ندارم بی ثمر بمونه. شاید فکر غلطی باشه اما آدم استرس میگیره تو بیست و شش سالگی هنوز کاری بلد نیست که خریدار داشته باشه هم این، هم این که به خودت میگی من تازه برم دنبال شناختن توانایی‌هام؟ انگار حداقل ده سال عقبی از زندگی. امیدوارم این چیزایی که گفتم به درد بخور باشه.

        Go to comment
  • From جعفرسیرجانی on چالش‌ها و ریسک‌های کار دولتی (۱) - انتخاب رشته و مسیر شغلی

    سلام میثم عزیز
    همون اول خودتو راحت کردی واینکه گفتی این نوشته به معنای خوب دانستن فضای کسب وکار خصوصی نیست.حجت رو بر همه تمام کردی. ومن هم به نوع نوشته ات نقد وارد نمیکنم.وگرنه در غالب فضای خصوصی هم آنطور که شما میگی نیست!یااینکه درفضای دولتی مهارتت افزایش پیدا نمیکنه!شاید اکثرا اینجوری باشه ولی خیلی جاها افزایش مهارت هست منتهی کم،عکسش هم درمورد خصوصی صادق هست.یااینکه گفتی اگه از فضای دولتی یا نظامی بیان بیرون هیچ کاری بلد نیستن ومیمیرن!مگر خصوصی باشن بلدن برن نانوایی کارکنن؟!اونام فقط همون مهارت که دارن رو بلدن!به نظرم میاد تحلیل تر رفته به سمت فقط کامپیوتر!(راستی پزشکان وکلا رو خوب اومدی خوشم اومد.)
    خارج ازنوشته:من یه ذره درمورد نوشته هات دچار تناقض شدم!مثلا یه مدت میگفتی تحقیقات شده تو امریکا که بیشترین آرامش رو هییت علمی ریاضی دارن با حقوق کم.بعد اومدی هیت علمی رو نفی کردی که شما رو گروگان میگیرن!یا مث این اخری هییت علمی مث اینه حقوه تو تو بانک گذاشتی!یه جا اومدی از خوب بودن علوم پایه گفتی ،همین چندپست قبل گفتی به کسی توصیه نمیکنی بره علوم پایه مگر بخاد اپلای کنه.یه جا گفتی خودتو رو فقط با خودت مقایسه میکنی.ولی این اواخر خودت رو با پزشکان مقایسه میکنی که کاراونا ناعادلانه است وبیشتر از ساعتی 90تومن میوفتن!آخر سرهم به اینجا رسیدی که باید قانون اجرا بشه.خب این که آرزوی همه ماست ،که قانونم اصلا اجرا نمیشه نه فقط در پزشکی خیلی جاهای دیگه!واینکه حالا میخاد بازار پزشکی کساد بشه یانه!هرکی اون زمان عاشق باشه میمونه هر کی ام نه میره یه کار دیگه.ومطعن باش هر چقد هم الان استدلال کنی بازم بچه ها میرن تجربی!یه جا ازتفکر کشاورزی میگی ،باز یه جا میگی ماچون زمان دانشجویی دیدیم استاد ها هم هییت علمی اند هم شرکت زدن هم زندگی خوب،شماهام خوندی که همچین زندگی داشته باشی !ولی دیدی حقوق هییت علمی شده500دلار و…من یه ذره گیج شدم!
    (این موارد فقط برای اینه که خودم بیشتر با مدل فکری شما اشنا بشم ونوع متن فقط حاکی ازنوعی سوال است ونه گستاخی!اونم نسبت به کسی که کلی چیز ازش یادگرفتم ومیگیرم.)

    Go to comment
    • From میثم مدنی on چالش‌ها و ریسک‌های کار دولتی (۱) - انتخاب رشته و مسیر شغلی

      ممنون از نکته بینی و سوال خوبت. جواب کوتاه من:
      ۱- من کاملا می‌پذیرم که خیلی از اوقات اشتباه حرف می‌زنم. جاهایی اصلا مشکل داره حرف‌هام.
      ۲- موضوعی که مطرح کردی به هیچ وجه تناقض ندارن. من همیشه گفتم،‌گاهی جزئیات از کلیات مهمتره!‌مثلا ممکنه دانشگاه فردا بیاد برای من چیزهایی که از نبودشون رنج می‌بردم رو تضمین بده! خوب بر می‌گردم. فقط یک احمقه که روی یک حرف اشتباه می‌ایسته. تمامی مواردی که مثال زدی، در جزئیات تفاوت داشتن. ازت خواهش می‌کنم تلاش کنی خودت در این دیدگاه جزئیاتی که اون موارد رو متمایز می‌کنه بیان کنی. من هم کمک خواهم کرد.
      ۳- نوشته‌ها و کتاب‌ها مثل قانون نیستند که دقیق و خیلی صریح باشند. گاهی می‌گن
      اتفاقا برای یک نوشته در نقشه راه برنامه ریخته بودم به نام «محتوای کتاب‌ها را چون گلادیاتورها در میدان جنگ بیندازید! آنجاست که ضعیف‌ها می‌میرند یا تیم‌های خوب می‌چینید.» توی اون بخشی از این مشکلات رو پاسخ خواهم داد که به بهانه دیدگاه تو، بهش اولویت می‌دم.
      ۴- شما برای یک تصمیم ممکنه صدها پارامتر رو بررسی کنی، مشکلی که وجود داره اینه که کسی پارامترهای پنهان رو نمی‌بینه! یعنی مثلا ممکنه ده‌ها نفر اطرافیان تو در مدح کار دولتی (از روی عجز و تفکر کارمندی) بیان حرف بزنن و تو دنبال بهانه یا دلیلی برای اون سمت ماجرا باشی! مثل دادگاهی می‌مونه که وکیل نداری و خودت هم حق نداری حرف بزنی! تو ممکنه بخوای بین دو تا شغل انتخاب کنی. شاید اصلا خواهرت اونجا باشه و بخوای بری سر کار پیش خواهرت! من باید این موارد رو هم بگم؟ نه. من فقط پارامترهایی که باید در نظر بگیرید رو با کمی حاشیه می‌گم.
      ۵- مسئله بعدی اینه که نباید روی استثنا مانور داد. باید ببینی به طور متوسط کسی که در کار خصوصی بوده فعال‌تر بوده یا کسی که در کار دولتی بوده بهتره! مثلا نمی‌تونی بگی من برم روحانی بشم تا رییس جمهور بشم. چون 4 تا از 5 تا رییس جمهور آخرمون روحانی بودن! میای میانگین رو می‌گیری. اگر آدم خاصی هستی که بحثش جداست. اتفاقا چند ماه پیش یک نفری بهمون پیشنهاد شد که توی یکی از بخش‌های مهم بانک مرکزی مسئول شبکه بود. من درجا ردش کردم! گفتم کسی که توی دولتی کار کرده باشه رو استخدام نمی‌کنم! با این که باهاش دوستم، به دانشش اعتماد دارم، اما اون آدم توی اون سیستم لوس و تنبل بار اومده. من انرژیش رو ندارم، ریسکش رو هم نمی‌پذیرم که بخوام یک آدم لوس و تنبل رو زرنگ و جنگجو کنم! اونقدر اوضاع بده که خود من هم همیشه می‌ترسیدم روحیه دولتی پیدا کنم. متن پایین رو بخون خودت تحلیل کن اوضاع رو.

      مرکز پژوهش‌های مجلس در گزارشی، ناکارآمدی نیروی کار در بخش‌های دولتی را بیش از بخش‌های خصوصی دانست و اعلام کرد که در خوشبینانه‌ترین حالت، ساعات کار مفید در ایران روزانه حدود دو ساعت است که در طول هفته به ۱۱ ساعت نمی‌رسد. در این گزارش متوسط ساعات کار روزانه مفید در بخش دولتی تنها ۲۲ دقیقه ذکر شده است.

      این شعر سعدی هم به نحو ظریفی به دیدگاه تو مربوط می‌شه. اما در مورد دیدگاهت نوشته‌ها دارم.
      یکی پرسید از آن گم کرده فرزند کـه ای روشـن گـهر پـیر خـردمند
      ز مصـرش بـوی پـیراهن شـنیدی چــرا در چــاه کـنـعـانـش نـدیـدی
      بـگفت احـوال ما بـرق جـهانست دمـی پـیدا و دیگـر دم نـهانـسـت
      گـهی بـر طـارم اعـلـی نـشـینـم گهی در پـشـت پـای خـود نبـینم
      اگـر درویش بـر حـالـی بـمـانـدی سر دست از دو عالم برفشاندی

      Go to comment
      • From جعفرسیرجانی on چالش‌ها و ریسک‌های کار دولتی (۱) - انتخاب رشته و مسیر شغلی

        میثم عزیز
        اول اینکه ممنون ازوقتی که برای پاسخ به این دیدگاه کلی من گذاشتی.راستش اولش فکر کردم اینارو بگم شاید منوفحش بدی!ولی من با این پیش فرض این مطالب رو گفتم که مخاطب این وبلاگ مطالب قبلی رو خونده،ومنتهی شاید فقط یه کلیاتی درذهنش هست و مثل من چنین ایرادی براش پیش بیاد(که اگر دقیق تر میخوند قبلی ها رو شاید بوجود نمیومد).دوم اینکه خواستم با این سوال اتصال بین اون موارد قبلی رو با جدیدها دقیق تر بدونم که شبهه ای برای خودم نباشه.
        من بصورت کلی اون مطالب رو به هم بسط دادم!بله اگه دقیق بشیم تناقضی نداره!درباب تفکر کارگری وکشاورزی که دربخش هفتم دیدگاه ها گفتی.تفکر کارگری تفکر روز مزد هست اما تفکر کشاورزی تفکر صبرکردن وماهها یا حتی چندین سال (مثل پسته کارها،زعفرون کارها) هزینه وزمان صرف کردن وبعد برداشت کردن آنهم شاید!ونه قطعا!(که درمورد زعفران کاملا مشهود هست.)واون مورد که من هم گفتم به نظر درراستای همین تفکر هست!ونه در مقابل!که باعث میشه بفهمیم چندسال بعد ممکنه اصلا این شرایط نباشه.درمورد هیئت علمی هم به نظر اشتباهی که صورت گرفته اینه که شما اون شغل رو نفی کردی!بلکه جو حاکم براون فضا و شرایط امروزی دانشگاه های ما مورد نقد قراردادی واگر شرایط فراهم باشه به نظر باز هم حاضر باشی برگردی. من دچار این اشتباه شدم که تو درهر حال باید تو اون شغل بمونی چون گفتی آرامش داره!وگام کردم که از موضع قبلی عدول کردی درحالی که به نظر دراستای اون مدل فکری ات هست.ولی درمورد مقایسه باپزشکان به نظرم انجام دادی!شایدم منظورت این بوده که بگی که پزشک ها باوجود اینکه درآمد بالایی دارن،این صرفا بخاطر تخصص شون نیست!بلکه به عواملی مثل کم کاری،وعدم توجه دقیق به جزییات گذشته بیمار مورد نظر هست که باعث میشه اینها انقد پذیرش بالای بیمار داشته باشن وبالطبع درامد بیشتر.یعنی اینکه منظورت دقیق شدن تو کار پزشکان هست وعملاشاید مقایسه ای صورت نگرفته.
        ودرپایان ،اون شعری هم که گفتی قشنگ بود.
        بهر حال بازم ممنون.

        Go to comment
      • From مهشید on چالش‌ها و ریسک‌های کار دولتی (۱) - انتخاب رشته و مسیر شغلی

        سلام آقای مدنی عذر میخوام با خوندن پاسختون یک سوالی در ذهنم به وجود اومد؛ اینکه زرنگ و جنگجو بودن کلا یه صفت مثبته یا برای شرایط ما اینطوره؟ اون جمعیت محدودی که در کشورهای پیشرفته و آرام اروپایی زندگی می کنند هم مفهوم زرنگ و جنگجو بودن رو دارند یا نیاز بهش از یه مرحله ای از رشد جامعه انسانی از بین میره؟ ایده آلم اینه که جایی که نظم و قانون برپا بشه دیگه نیاز به پوست کلفتی از بین میره؛ فکر کنم چون ذاتا خیلی حساسم این ایده رو دارم که در جایی یا زمانی دنیای لطیف تری رو تجربه خواهم کرد.

        Go to comment
        • From میثم مدنی on چالش‌ها و ریسک‌های کار دولتی (۱) - انتخاب رشته و مسیر شغلی

          اون معنی زرنگ بودن یا جنگ‌جو بودن (درمعنای خوبش)‌ برای پیشبرد کار لازمه.
          اتفاقا اون ملت‌هایی که نیازشون به جنگجو بودنشون از بین رفت‌، مثل جوامع سرخپوستی (به خاطر دریافت پول و اقامت‌های رایگان) گه بعد از چندین سال اغلبشون دچار اعتیاد شدید به مواد مخدر یا بیکاری و جرم و جنایت شدن.
          حالا ممکنه شما رقابت کردن رو دوست نداشته باشید (پدیده رایج در خانم‌ها) اشکالی نداره. اما باید روحیه جنگجویی (به معنی پرتلاش و هدف‌دار زندگی‌کردن) رو داشته باشید.
          همون ملت‌هایی که فکر می‌کنید اوضاعشون خوبه، با مبارزه به اینجا رسیدن. الان دارن لذتش رو می‌برن. البته شما می‌تونی مثل یک انگل، یا مهمون سرزده خودت رو بندازی توی سفره اون‌ها و اون‌ها هم ممکنه به خاطر شرم و حیاشون، چیزی بهت نگن، ولی کار درستی نیست و آخرش به مشکل بر می‌خوری. البته این که بخوای برای نون بجنگی، یا برای پیشرفت دنیا، دو نوع جنگجویی هستش که لزوما یکی بر اون یکی ارجحیت زمانی نداره.

          Go to comment
  • From امیرحسین on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم

    معمولا وقتی توی یه وبلاگ جدید میرم سعی می کنم با سه کلمه توصیفش کنم و در یک فایل ذخیره می کنم تا دفعه های بعدی که قراره با توجه به زمان محدودم از تعداد زیادی وبلاگ یکی رو انتخاب کنم و بخونم سردرگم نباشم. این سه کلمه برای وبلاگ شما امید ، مفید(پر از پیشنهاد) و واقع گرایی هستند. همون کلمه امیدش به تنهایی باعث میشه تقریبا اکثر پست هاتون رو خوندم. این رو گفتم که تشکری ازتون کرده باشم واین که مطالبتون از بیرون چه دیدی رو ایجاد می کنه شاید براتون جالب باشه.
    راهکاری که اهالی قلعه الموت برای پیدا کردن آدم های قوی و با عزت نفس داشتند جالب بود. در واقع یه ابزار سنجشه. فکر می کنم یکی از جنبه های این موضوع که با اتفاقات کوچیک ممکنه به هیجان کاذب بیایم اینه که فکر کنیم انتخاب های ما و مسیر جلوی ما تنها مسیر درست اند و اگه خراب شدند قراره بدبخت بشیم. در حالی که وقتی به گذشته نگاه می کنم می بینم که یه گزینه خیلی برام پررنگ شده بود و می گفتم اگه مثلا نشه یا قبول نشم بدبخت میشم الان برام عادی اند و می دونم چندان تفاوتی در زندگی 20 سال آیندم ایجاد نمی کردند.
    دم شما گرم 🙂

    Go to comment
  • From عليرضا on چرا صریح می‌نویسم؟ لطفا از صریح بودن من نرنجید، گاهی پاسخ من از دیدگاه شما الهام گرفته و به شخص شما مربوط نیست.

    درود به ميثم عزيز
    سوالي كه برام هست اينكه اخلاق چه تعريفي داري؟ از كجا بدونم بر مبنا اخلاق زندگي مي كنم؟ اصلا نيازه هميشه اخلاق مدار بود؟
    در بخشي از نوشته فرمودين اسلام محدودتون كرده، به ياد هراراي در انسان خردمند ميفتم كه دين رو چيزي فراتر از اخلاق دونست. بدين شكل يعني فردي اگر به يك دين پايبده در نتيجه اخلاق مداره؟
    * يه موردي كه پيرامون دين برام افتاده اينكه خيلي ها حداقل با انچه من از دين اسلام مي دانم، بيشتر ديد گزينش و اپشن دارن كه اين اره اون نه! مثلا در دين مسيحيت هم مثالي كه زياد مطرح ميشه حجابه(انچه استادان دبيرستان مي فرمودن) و ايا واقعا ايا بايد حتما دين دار بود؟
    اگر بله خب بنظرم بايد تمامش باشه و اگه نيست هم حداقل نبايد بگه من دين x دارم، براي خودت نگه دار كه اون دين هم به واسط تو تحريف نشه.
    اصلا مگه يه انسان مثل من كه دغدغه اشاعه دين ندارم (نه اينكه سعي نكنم رفتار درست نسبي از خودم نشون بدم و حواسم به عواقب بلند مدت و ديدم نسبت به اون مسئله كه اثر گذاره رو مد نظر قرار ندم) بايد مثل يه پيامبر باشه؟
    سبز و كامروا باشيد.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on چرا صریح می‌نویسم؟ لطفا از صریح بودن من نرنجید، گاهی پاسخ من از دیدگاه شما الهام گرفته و به شخص شما مربوط نیست.

      خط قرمز های قابل پیش‌بینی و نسبتا عادلانه در رفتارهای اجتماعی اخلاقه!
      دیندار لزوما تمامی اصول را پیاده نمی‌کنه. پس اخلاق اون دین به عنوان بخش جدی و عملی اون دین خیلی بدتر از بخش حرفی و ادعاییش پیاده می‌شه‌. یعنی دیندار باید اخلاق مدار باشه که در عمل نیست! مثل خیلی قوانین و … دیگه
      لزومی ندارد دین داشته باشی. داشته باشی راحت‌تری.

      بحث‌هایی که می‌کنی انرژی خیلی زیادی می‌خواد و ممکنه سال‌ها زمان و زندگیت تلف شه، تا به یک نتیجه مناسب برسی. مثل این میمونه که از لب تاپ استفاده کنی و بخوای بفهمی چجوری کار می‌کنه.
      یا زمان و انرژی چند ساله بگذار براش یا واردش نشو. دیوانه می‌شی و شاید تحمل حقایقش رو نداشته باشی

      نکته دیگه این که ورزش توی باشگاه بهتر انجام می‌شه و
      یک دین در جامعه یکدست در اون، راحت‌تر پیاده میشه.

      بحث تحریفت، خیلی شلوغ‌بازیه. یک سری پرت و پلا در مبارزات سیاسی و دینی مطرح می‌شد که ابزار خوبی برای مبارزه هستند ولی نباید جدیشون بگیری، حتی به عنوان یک سم فکری لحاظشون کن.

      Go to comment
  • From یزدان on در مورد اثر راشومون، به بهانه مرگ Shinobu Hashimoto نویسنده اصلی آثار کوروساوا

    لطفا بیشتر در مورد اهداف و ارزش های متناقض بگو. چون فکر می کنم عمده مشکلات زندگی من و شاید خیلی از جوان های امروزی همین تناقضات ویران کننده است. با وجود اینکه از مرز 30 سالگی گذشته ام، باز این تناقضات خیلی از جاها گریبانمو می گیره…

    Go to comment
.