دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From میلاد امیری on نقشه راه من، برای نوشتن در حوزه کتاب‌خوانی (۱۵ خرداد ۹۸)

    سلام
    از طریق سایت محمدرضا شعبانعلی با شما آشنا شدم و از همون روز به صورت منظم مطالب وبسایت شما رو دنبال میکنم . موضوعِ بسیار مهم و تاثیرگذاری رو انتخاب کردید و در انتخاب بخش ها و فصل ها دقت بالایی دارید ، خدا قوت میگم .
    از اینکه خواننده ی مطالب شما هستم ، خوشحالم .

    پایدار باشید

    Go to comment
  • From محمود on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتاب‌ها نوشته شوند.

    سلام وقت شما به خیر
    با تشکر از مطالب بسیار غنی از محتوای اندیشه سوزتان . بسیار بسیار خرسندم از اینکه به واسطه محمدرضا شعبانعلی با وبلاگ شما آشنا شدم .دوست دانشمند و گرامی به نظر من فرهنگ مطالعه با خریدن کتاب گسترش نخواهد یافت ، اگر مردم به ارزش مطالعه پی ببرند برای تهیه کتاب جان خودرا هم خواهند داد و از سفره خود خواهند زد تا غذایی برای روح خویش تهیه کنند.چه بگویم گه قدر زر زرگر بداند. از زمانی که اندیشه تقلید در فرهنگ ما جا افتاد دیگر کسی به دنبال مطالعه نرفت چرا که دیگرانی بودند که مطالعه می کردند و در همه زمینه ها مردم را راهنمایی . کم کم مردم هم دریافتند که بی زحمت تفکر ومطالعه راه سعادت و رستگاری را با تقلید در پیش بگیرند.کدام راحت تر بود ،رنج مطالعه و تحقیق را به جان خریدن یا اینکه به عالمی اقتدا کردن؟البته که مردم ما درطول قرنها ترجیح دادند که دومی را برگزینند واینگونه ایم که می بینید.قدرت تشخیص بدیهی ترین واقعیات را نداریم .نمی توانیم با مردم دنیا بدون درگیری زندگی کنیم .همانگونه که یاد گرفته ایم می خواهیم جهانیان را به زور به راه خودمان بیاوریم و درحالیکه در تمامی شاخصه های زندگی اجتماعی جزء عقب افتاده ترین جوامع هستیم خودمان را بهترین الگوی زندگی اجتماعی میدانیم .دوست عزیز پیشنهاد شما برای خریدن کتاب به آن شکلی که بیان فرمودید، به نظر این حقیر ، جفای در حق نویسنده،ناشرو سایر عوامل دست اندر کار نشر خواهد بود . چرا که اینگونه خرید کتاب مثل کمک به نوازند گان خیابانی خواهد بود که به عمق بخشی وپیشرفت موسیقی کمکی نمی کند به کتاب خوانی هم کمکی نمی کند. مشکل مردم ما گریز از تفکر است و آنچه که آنان را به تفکر وادارد مورد خشم و غضب ایشان خواهد شد .ما باید چاره ای برای اینکه مردم را وادار به کتاب خوانی کنیم بیاندیشیم . درجامعه ای که معلمینش در اوقات فراغت مسافرکشی می کنند و زندگی مرفهی ندارند آیا می توانند به شاگردان بگویند که دنبال کسب علم بروند یا آنها را به کسب پول به هر طریقی تشویق خواهند کرد ؟ یا نه ؟ اینکه خود شاگردان به این نتیجه می رسند که کسب علم ودانش مایه زحمت در زندگی خواهد شد.افرادی که دراین جامعه بیشتر می فهمند الزاما ارزشمندتر نیستند که هیچ بیشتر مورد بی مهری قرارمی گیرند . دراین بحثها من همیشه یاد داستان نوشتن ما توسط معلم و کشیدن شکل مار توسط آن یکی می افتم که در نهایت منجر به تبعید معلم شد می افتم وبا خود می گویم مردم ما همانند که معلم را از روستا بیرون کردند . فقط شکل و لباسشان عوض شده ولی خویشان تغییری نکرده است.ما از بچگی فیلمهایی که از دنیای غرب می دیدیم بدون استثنا صحنه هایی از کتابخوانی بر بستر کودکان نشان می داد واین پیامی برای ما داشت که حتی فقیر ترین خانواده های غربی از مطالعه قبل از خواب غفلت نمی کردند واین که می بینیم الآن آقای جهانند هرگز تصادفی نیست . ببخشید طولانی شد درد دل دراین زمینه زیاد است و فرصت کم . خدا نگهدار
    نمی دانم اگر پاسخی دادید چگونه متوجه شوم ؟

    Go to comment
    • From میثم مدنی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتاب‌ها نوشته شوند.

      ممنونم از دیدگاه بلند (متنی و دیدگاهی) شما.
      – باید مواظب بود به چه سمتی می‌رویم… من از شما می‌خوام ده تا نویسنده، شاعر، هنرمند رو به دلخواه انتخاب بکنی. زندگی دقیقشون رو بخونی. حداقل یکی دوتاشون با یک پولای کوچیک احیا شدن. همین بحثی که شما می‌کنید یک دعوای زیادی بین کاپیتالیست‌ها، کمونیست‌ها و بقیه. سرمایه‌دارها به شدت به پول اعتقاد دارن. من یک مثال کوچک می‌زنم که دوست داشتم توی هفته بعد در موردش بنویسم. امیدوارم اگر دوباره دیدیدش حس کپی کردن بهتون دست نده. رابرت کیوساکی رو احتمالا می‌شناسید که با کتاب بابای پولدار، بابای فقیر و کلی کتاب (که کپی همون کتاب بود ولی با یک تغییرات کوچک) معروف شد. اون آدم، الان به شدت ضد شغل‌های دولتیه و یک ضد دموکرات عجیبه (یکم با جمهوری‌خواه فرق داره) چند تا کتاب هم با ترامپ داره. بگذریم. ایشون، سال‌ها از آخور دولت خورده و در ارتش حقوق دریافت کرده، امنیتش رو پلیس عمومی تامین می‌کنه و پدرش با همون حقوق دولتی بزرگش کرده. حالا که بزرگ شده و وضعش خوب شده زده زیر کاسه که آره اینا چیه ….
      من به شدت به تاثیر میکرو اکشن‌ها معتقدم، حاضرم برات (در سیستم‌‌های چندعاملی) شبیه‌سازی کنم که وجود چند نفر خوب (۱۰۰ نفر) کافیه تا یک تغییر توی اجتماع ایجاد بشه. شما به هسته داعش، طالبان، گروهک‌های تاثیرگذار، انقلاب فرانسه و …. نگاه کن، فکر می‌کنی مردم همه با هم تصمیم گرفتن؟ خیر چند نفر بودن.
      باور کنید همین یک کامنت شما در یک سایت، می‌تونه تعیین کنه که اون سایت ادامه بده یا نه. به تراست‌زون شعبانعلی عزیز نگاه کن، فکر می‌کنی چند تا خرید لازم بود تا از کار نیفته؟ ۱ میلیون خرید؟ نه انصافا، حاضرم شرط ببندم اگر همون آدمایی که اومدن همایش متمم، دوتا محصول خریده بودن هنوز یه جای باحال داشتیم. یه سبک خوب داشتیم، یک الگو داشتیم. باعث می‌شد کلی ایده روی اون ایده اولیه، تکامل پیدا کنن و یه چیزای جدید پیش بیان که زندگی خیلی‌ها رو دگرگون می‌کرد.
      چرا راه دور بریم، من قرار نبود این وبلاگ رو شروع کنم، اگر سه تا پروژه‌ای که داشتم همزمان لنگ طرف مقابل نمی‌موندن، ممکن بود شروعش تا عید (یا تا آخر عمر) طول بکشه.
      – من ۴ سال انتشارات داشتم و می‌تونم بگم لنگ خرید چندتا کتاب توسط مردم بودم. اگر اون خریدهای کوچک بود، بعد از تولید ۴۰ تا کتاب اکثرا تالیفی، (که همه سرمایه‌ام رو خرجش کردم) نمی‌گذاشتمش کنار. به همین سادگیه. من یک پروژه ملی حیاتی برای کشور رو به خاطر رفتار پست یک نفر کنار گذاشتم و مطمئنم تا سال‌ها خبری از اون تکنولوژی در ایران نخواهد بود. می‌بینی…، فقط یک نفر. یک پروژه دیگه که یک ساله کار می‌کنه، و یکی از بهترین‌ها در جهانه، حاصل اعتماد یک مدیر به من بود. همین….
      کلی بازدید این سایت، کلی انرژی برای من، کلی مطلب برای بیننده‌های سایت، وابسته به کار محمدرضا است که به من ایده و انرژی نوشتن وبلاگ رو داد، شاهین کلانتری و جادی هم همینطور، نمی‌تونم بگم اگر یکیشون نبودن این کار رو شروع می‌کردم یا نه. یک نفر یک نفر… ما صرفا آدمایی هستیم که مشعل رو می‌گیریم و می‌دیم بعدی، هدفمون اینه که این مشعل خاموش نشه. شاید یک جایی باهاش المپیک راه بندازن.

      – یک نکته مهم هم اگر دقت کرده باشید، در تاثیر ما برای نوشتن کتاب‌های خیلی خوبه. من نگفتم هر کتاب بیخودی رو بخریم. گفتم حمایت ما از کتاب‌های خوب، باعث می‌شه نویسنده حاضر باشه برای رسیدن به شهرت و درآمدش سال‌ها وقت بگذاره. یک کوچولو به زندگی «ویل» و «آرین» دورانت بندازید. پول یک کتاب رو می‌گرفتن، تا چند سال باهاش خورد و خوراکشون رو تامین می‌کردن تا کتاب بعدی رو بتونن آماده کنن.

      من موسیقی خیابانی رو دوست دارم. بارها که این ور و اونور رفتم، وایسادم و گوش کردم. کنسرتای کلاسیک آنچنانی رو هم رفتم. یه چیزی بگم، تا شاید تا عمق وجود درک کنی که موسیقی کنار خیابونی یعنی چی؟ دو سری کنسرت بزرگ و عالی در حال اجرا هست که همشون از خوندن توی پاساژا و خیابونا شروع کردن. شاید پاپ دوست نداری، باشه، اصلا شما زندگی «علی زندوکیلی» رو بخون.

      دوست دارم چند تا نکته بگم که شاید به خیلی‌ها بر بخوره، اما خواهشا توجه کن، فکر کنم با تحلیل این چندتا بخش عمده‌ای از حرفای خودت رو بتونی تغییر بدی و جور دیگه بیانشون کنی:
      ۱- «معلم‌های ما نماد علم و دانش و کتاب‌خوانی نیستند» آدم‌های مدرک گرفته‌ای هستند که بخش عمده‌ایشون کار دیگه‌ای از دستشون بر نمی‌اومده. به همون اندازه با سواد توشون پیدا می‌شه که توی شغلای دیگه.
      ۲- «داشتن ماشین و … لزوما به معنای موفقیت نیست»، بگذار برات مثال بزنم، من با وقتی که روی این وبلاگ گذاشتم و می‌گذارم، پول چند تا ماشین خوب رو هدر می‌دم. اما برای من اهمیت نداره. رسالت و لذتی که دارم مهمه. معلم‌های ما لزوما بدبخت نیستند. ریسک کمی هم دارن توی زندگی. فقط برای این که یهتر متوجه بشی اوضاع چطوره، یک جستجو کن ببین بهترین شغل در آمریکا (سال ۲۰۱۲ فکر کنم) چیه؟ می‌دونم نمی‌تونی حدس بزنی: استادی ریاضی! اون هم با وجود حقوق بسیار کمشون در قیاس با بقیه (سر موقع کامل برات خواهم نوشت).
      ۳- متاسفانه ما فقط فیلم‌های آمریکا رو می‌بینیم و واقعیت اینجا رو. نوشته «داستان گاو قهوه‌ای و قدرت در دست نادان» رو بخونی متوجه می‌شی که از خیلی جهات حداقل از آمریکا عقب نیستیم. من خیلی از دوستا و هم‌دوره‌هام الان توی دانشگاه‌های آمریکا استاد دانشگاه هستند. با قاطعیت بهتون می‌گم چند تا دانشگاه رو جدا کنی (به لحاظ سواد و نه پرداخت) خیلی فرقی نیست.

      در مورد دردت و نگرانی‌هات به تو حق می‌دم. اما خواهشمندم به تجربه و دانش من در سیستم‌های پیچیده و چند عاملی اعتماد کن: برای تغییرات بزرگ فقط یکم تغییر لازمه. از طرفی اگر این طوره که شما می‌گی و مردم پیرو دیگرانند، چرا ما پیشرو آن‌ها نباشیم؟ یک کتاب در مورد زندگی‌نامه نلسون ماندلا هست که نوشته‌هاش به این حرفا مربوط می‌شه، اما سر صبر برات می‌نویسم.

      Go to comment
  • From عبدالهادي رئيسي on دنیا از نگاه داده: مهره‌های شطرنج من و ... مردم ایران

    سلام آقاي مدني
    بسيار ممنونم از وبلاگ پرمحتواتون و ممنون از محمد رضا كه آدرس اين خونه رو بما داد. به بهانه اين كامنت مي خواستم بگم منم مطالب مفيد شما رو مطالعه مي كنم و بقول ياور مشيرفر ديگه اون پايين ها تشك و زير انداز پهن كردم 🙂
    در خصوص خطايي كه در سرشماري ذكر كردين از قضا از مركز آمار نابخشودني هست اما آيا ميشه اين خطار رو به دلايل زير دونست.
    – عدم ارائه اطلاعات درست توسط مردم يا تكميل اشتباه فرم
    – خطاي ماموران سرشماري در زمان تكميل فرم
    هر چند حدس ميزنم اين عوامل بايد پيش بيني بشه و در گزارش نهايي تاثير خطاها ديده نشه.
    همونطور كه در انتهاي مطلبتون اشاره كردين كه هدفتون خطاب قرار دادن مركز آمار نيست اما بدليل نوع كاري كه انجام ميدم و گاهي بايد از اطلاعات جميعيتي استفاده كنم- با علم به اينكه دانشي در زمينه داده ها و هچنين آمارگيري جمعيتي ندارم- تصور مي كنم عوامل ايجاد خطا در چنين سرشماري هايي آنقدر بالاست كه نمي توان حتي به نتيجه نهايي سرشماري از بعد شاخص ترين پارامتر يعني كل جمعيت ايران و البته نرخ زاد و ولد يا مرگ و مير انتظار دقت بالا داشت(گاهي به شوخي به دوستانم ميگم مركز آمار ايران الان جمعيت ايران رو با 5 درصد خطا نمي تونه بگه). كما اينكه در همين مطلب شما خطاي ايجاد شده در گزارش نهايي غير قابل پذيرش است.
    – اما سال ها پيش در شركتي گزارش هاي فني اقتصادي طرح هاي مرتبط با نفت رو تهيه مي كرديم كه مي بايست اين گزارش ها در سازماني دولتي دفاع مي شد و در نهايت پس از تصويب نهايي براي اخذ وام به بانك معرفي مي شد. گاهي به همكاران مي گفتم ” من به عنوان كارشناس گزارشي رو تهيه مي كنم كه اون رو مطالعه نمي كنم، گزارشي كه تهيه ميشه رو مديران و سرپرستان ما هم نمي خونن تا خطاهاي احتمالي رو متوجه بشن و هيچيك از كارشناسان و مديران سازمان دولتي مربوطه هم اين گزارش رو مطالعه نمي كنند و حتي كارشناس بانك هم بخوبي و با دقت طرح رو مطالعه نمي كنه و اينطوري ميشه كه انحراف ايجاد شده در طرح ها بسيار زياده و خيلي از طرح ها با شكست مواجه مي شوند” دقت كنيد طرحي تهيه شده و مصوب شده و وارد مرحله اجرايي مي شه كه هيچكس مطالعش نكرده.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on دنیا از نگاه داده: مهره‌های شطرنج من و ... مردم ایران

      از حضورتون بسیار خوشحالم.
      ۱- ما در آمار و نمونه‌گیری، یک سری اصول داریم.
      – خطای ماموران باید نااریب باشه. یعنی اینطور نباشه که همه خطاشون بره سمت خانم‌ها یا آقایون. یعنی من می‌تونم بپذیرم که کلا ۱۰۰ هزارتا شمارش جابه‌جا شده، اما این که ۱۰۰ هزار چوله به یک سمت بشه رو نمی‌تونم بپذیرم. حتی اگر رخ بده یعنی روش نمونه‌گیری کاملا اشتباهه.
      – روش‌هایی هست که برای تعیین حداکثر خطاست. یک مثال خیلی دم دستیش، نامساوی چبیشف و حالت‌های تعمیم‌یافته و جهت‌دارشه. یعنی حتی اگر ۵۰ درصد مردم رو هم به صورت نرمال اندازه می‌گرفت، نباید این قدر خطا رخ می‌داد.
      – یا این خطا توی کل کشور توزیع شده (که تقریبا غیر ممکنه) یا این که یک یا چند استان این اشتباه رو کردن، ولی از بد ماجرا در اون حالت درصد خطا به شدت بالا می‌ره و باز نشون می‌ده یک جای کار می‌لنگه.
      ۲- معمولا توی نوشتن یک نرم‌افزار و حالت کلی‌ترش، دو نوع تست (حالت عمومیش رو می‌گم وگرنه خیلی بیشتره) رو انجام می‌دن، اون هم در حین اجرای پروژه. اول: یونیت تست، یعنی باید یک الگوریتم بگذارن که ناهنجاری رو در آمار تشخیص بده و اعلام کنه تا اون بخش از سرشماری تکرار بشه. دوم: تست جامع جریانی (ثابت در انتها هم هست). که در هر لحظه، ناهنجاری‌های نسبی رو تشخیص بده و در مورد تجمیع کردن داده‌ها آزمون‌هایی رو انجام بده. البته من تخصصی ننوشتم تا همه بتونن متوجه بشن.

      ۳- در لینکی هم که ارائه کردم کلی آماردان و آدم کاردرست، با تحلیل‌هاشون، حدس‌های معمول رو رد کردن و خود مرکز آمار از اولیه بودن اعداد و تکاملشون صحبت کرده. من نمی‌دونم مگر پیچیدگی الگوریتم شمارششون چقدره که نمی‌تونن مقادیر رو به موقع بدن؟
      ۴- نکته من اینه که موجودیت و ذات مرکز آمار برای دادن آمار قابل اتکاست، وگرنه که با ثبت احوال یا داده‌های مربوط به یارانه تخمین می‌زدن تعداد رو. موضوع اینه که چنین بودجه انسانی، زمانی و مالی رو صرف کردن تا اعتماد مردم رو صلب کنن. به نظر من این بخش اصلا قابل توجیه نیست. فرض کن من شما رو بیمه کنم و کلی ازتون پول بگیرم، ولی موقع تصادف بهتون پول ندم! مثل خیلی از گارانتی‌های وطنی (که در واقع گارانتی نیستن و یک جور بیمه هستن، بعدا مفصل می‌نویسم در موردش).

      در آخر، با نظر شما در مورد ادارات دولتی (حتی خصوصی‌ها) موافقم. ما یک ضرب‌المثل داریم که در ظاهر خوبه «سری که درد نمی‌کنه رو دستمال نمی‌بندن» جدیدترش رو هم داریم: «ترکیب تیم برنده رو دست نمی‌زنن»!
      همین می‌شه که حتی شرکت‌های خصوصی ما وقتی به یک حاشیه سود تضمین‌شده می‌رسن، اون مشتری‌مداری، پیشرفت و حساب‌کتاب اولیه رو فراموش می‌کنن. نیازی به یک متخصص نمی‌بینن و این طور می‌شه که می‌بینید. محدود به ما هم نیست، کمی به اوضاع یاهو، آلتاویستا، مایکروسافت چند سال پیش، نوکیا، HTC نگاه کنید دستتون میاد اونا هم جو می‌گیردشون.
      حالا توی مملکت ما با یک اقتصاد نفتی و غیرنفتی انحصاری ببینید چه شود… «رضا امیرخانی» عزیز کمی این جریان رو در کتاب «نفحات نفت» باز کرده.

      Go to comment
  • From زهره on پاسخ به محدثه: در «چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتاب‌ها نوشته شوند»

    سلام،ممنون به خاطر داشتن دغدغه کتاب و کتابخونی تو جامه ای ک کمتر کسی همچین دغدغه ای داره متاسفانه
    من از بچگیم عاشق کتاب خوندن بودم و هستم ،کتابا خیلی عجیبن و باحال

    Go to comment
  • From سعید فعله گری on دنیا از نگاه داده: مهره‌های شطرنج من و ... مردم ایران

    سلام.
    ممنونم از توضیح و تفسیر خوبتون
    من می خواستم از جنبه دیگه موضوع نرم افزاری اش رو بررسی کنم.
    خیلی جالب بود اون اوایل که گفتن یه طرح اولیه اینترنتی هست که شهروندان می تونن برن توی سایت و اونجا اطلاعات خودشون رو وارد کنن.
    وقتی که من به سایت سر زدم ، این پیغام رو که دیدم ، کلی خندیدم.
    یه چیزی شبیه این بود که ” سیستم فعلا به علت ازدیاد کاربران مشغول می باشد . لطفا بعدا مراجعه نمایید.”
    هر جور که مباحث مهندسی و طراحی نرم افزار رو زیر و رو می کردم ، جور در نمی اومد.
    اخه یک سیستم با این حساسیت باید اینطوری طراحی بشه ؟
    همون اول پی بردم که سیستم نرم افزاری رو دادن دست یه عده بیسواد. چون نمایش دادن این پیغام برای سیستم های این چنینی در حد جوک سال می تونه باشه.
    الان هم که شما اطلاعات آماری اش رو دارید بررسی می کنید ، بهتر وبیشتر دارم به عقیده و باور خودم پی میبرم.
    در این مورد هم در وبلاگ خودم بیشتر می نویسم تا موضوع را بهتر جا بیاندازم.
    ارداتمند .
    سعید فعله گری

    Go to comment
  • From میم on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هجدهم: تا لَنگِ دانش نمانیم.

    جناب مدنی من سوالی برام پیش اومد و اون هم اینکه شما حین نوشتن پست هاتون ایا به رفرنس ها هم زمان مراجعه میکیند یا این اطلاعات و جزئیاتش و امار و ارقام رو به همین صورتی که ثبت میکنین در خاطرتون هست؟اگر این طوره لطفا راهش رو به ما هم بگین
    چون به طور مثال خود من بعد از خوندن یه کتاب با اینکه خیلی هم مشتاقانه و علاقمند خوندم در بهترین حالت صرفا میتونم خلاصه ای از کلیات کتاب رو بیان کنم.
    ایا نوشتن خلاصه ای از کتاب و نت برداری حین مطالعه و بعد مرور اون رو توصیه میکنین؟
    شما برای مرور مطالب از کدوم روش بهره می برین؟روش مروز ابینگ هاوس؟راجع به هرچیز که احتیاج به مرور دارند

    Go to comment
    • From میثم مدنی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هجدهم: تا لَنگِ دانش نمانیم.

      اعداد و اسامی رو دقیق به خاطر نمی‌سپارم و سعی نمی‌کنم خیلی دقیق حفظشان کنم. مطلب را چند لایه می‌کنم و روی برخی لایه‌ها تاکید می‌کنم. با موسیقی، فیلم و تئاتر هم همین کار را می‌کنم.
      برای همین حدود اعداد و نسبتشون خود به خود در خاطرم می‌مونه، بدون اینکه واقعا قصد حفظ کردنشون رو داشته باشم.

      خیلی از کتاب‌ها رو باید حاشیه‌نویسی کرد، خیلی‌ها رو باید روی کاغذ چرک نویس نوشت و انداخت دور. خیلی از خلاصه‌نویسی‌ها رو باید نوشت. خیلی‌هاشون رو هم باید صرفا برای یک نفر تعریف کرد. به حجم، محتوا، شخصیت، توانایی، نیاز و … مربوطه.
      خیلی‌ها رو باید تحلیل کرد و مثل یک مسئله حل کرد. باید ارتباط با بقیه مواردی که خوندید ایجاد کنید، و یک گراف دانش ایجاد کنید.

      ابتدا باید یک طبقه‌بندی مناسب از مطالب کتاب رو ایجاد کنید. اوایل سخته و بعد راحت‌تر می‌شه. این طبقه‌بندی برای یک کتاب موجب می‌شه که بخشی رو خلاصه‌برداری نکنید و بخشی رو هم حاشیه نویسی کنید. یعنی برای یک کتاب واحد ممکنه به چند نوع پردازش و تحلیل ساده (که شامل تمام موارد گفته شده توسط شما و من می‌شه) نیاز داشته باشید.
      توی فصل‌های بعد، بیشتر در موردشون می‌نویسم. خیلی جمع کردن مطلبش سخته، چون اگر بخشی گفته نشه، ممکنه شما رو دچار مشکل کنه. ولی توی چطور کتاب بخوانیم زیاد از این دست مطالب خواهید دید.

      Go to comment
  • From ktanff on دنیا از نگاه داده | بخش اول: اینترنت به مثابه تکنولوژی

    یک نکته در مورد خاورمیانه؛ من فکر می‌کنم خاورمیانه را اگر با خصیصه‌های درگیر در تعریف ژئوپولوتیک امروزین آن در نظر نگیرد بلکه کمی ساده‌تر به عنوان نقطه یا محدوده‌ای به لحاظ صرف هندسی، وسط دو ساحل منتها الیه شرقی و غربی دنیای کهن در نظر بگیرید، سپس مسافت جغرافیایی را در برابر گریز از کهنگی در بعد تاریخ روی نمودار ببرید این نکته را به ذهن می‌آورد که هر ملتی، در زمان تاسیس‌اش هر اندازه راحت‌تر از پیشینه و گذشته خودش گسسته است امروزه نیز بیشتر به سمت تکنولوژی روی آورده است.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on دنیا از نگاه داده | بخش اول: اینترنت به مثابه تکنولوژی

      حرف شما رو در مورد یونان، ایتالیا، اعراب، مکزیک، عراق و مصر رو… می‌پذیرم. اما در مورد نروژ، ژاپن و چین صحیح نیست. البته حتی برای عکس این موضوع هم (کشورهایی که از گذشته خود فاصله زیادی گرفته‌اند) مثال‌هایی هست مثل آذربایجان، سوریه، ترکیه و … اینها از نظر من فوق‌العاده ضعیف هستند.

      چیزی هم که نباید فراموش بشه اینه که ما تعریفمون از بیشینه چند ساله؟ مثلا ایران از بیشینه ۲۰۰۰ سال پیش به قبلش خیلی فاصله گرفته، مکزیک از ۳۰۰۰ سال پیشش فاصله گرفته، مصر از ۱۰۰۰ سال. اما ایران فاصله زیادی با ۷۰۰ سال پیش خودش نداره! حسم می‌گه توی همون سال‌ها موندیم اگر عقب نرفته باشیم. باید دید وقتی از پیشینه ترکیه صحبت می‌کنیم، داریم از عثمانی صحبت می‌کنیم یا از ترکیه ۱۰۰۰ سال پیش؟

      توی این حوزه کتاب CIVILIZATION‌ رو پیشنهاد می‌کنم که البته مستند ۶ قسمتیش هم به لطف نویسندش ساخته شده.

      اما دید شما زیباست و شاید بتوان با افزودن یک یا چند متغیر، شاخص‌های حوبی را استخراج کرد.

      Go to comment
  • From مهران on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش دهم: تا خرید را یاد بگیریم!

    بعضی انیمیشن‌ها که برای بچه‌ها ظاهرا تولید میشن، مفاهیم عمیق و جالبی رو آموزش میدن که یکش رو الان که در مورد فیلم مادر و جریان اتاق و بچه نوشتین یادم اومد.
    نمی دونم کدوم نسخه انیمیشن ماداگاسکار بود که چند پنگوئن به همراه چند حیوون دیگه سعی کردن از باغ وحش فرار کنن و به طبیعت وحشی که فکر می کردن بهش تعلق دارن برسن.
    بخشی که در ذهن من مونده اون قمسمتیه که پنگوئن ها بعد از تحمل سختی های زیاد، به قطب جنوب می رسن و یکیشون مات و مبهوت میگه:‌ “قطب جنوب همین بود؟!!”

    چه قدر از همین “قطب جنوب‌ همین بود‌” ها تا حالا گفتیم و خواهیم گفت؟

    Go to comment
  • From مهران on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پنجم: تا استثمار نشویم.

    نکته‌ای که فرمودید رو خیلی قبول دارم که “تنها راه مقابله با تنبلی، تنبلیه”. حقیقتش این مفهوم رو به شکل دیگه‌ای مدت‌هاست که مرور می کنم:‌ “سر رفتن حوصله، کلید تفکره”.
    چیزی که نمیگذاره این روزها حتی به این فکر کنیم که چی می خوایم که براش بدویم، همین تنوع بی حد و اندازه وقت-پر-کن‌ هاست. به همین دلیل فقط می دویم و با ارزش‌هایی که از همه‌ی جهات به ما دیکته (مستقیم/غیرمستقیم) می‌شه زندگی می کنیم و آخر داستان دیگه معلومه که وقتی ابزار دویدن رو به علت پیری یا مریضی یا هرچیز دیگری از دست دادیم و سکون اجباری نصیبمان شد،در نتیجه حوصله‌مان سر شد، اون موقعه که حسرت‌ها به سمت ما خواهند آمد.

    اگر هیچ چیزی برای ور رفتن نداشته باشیم اون موقع متوجه می شیم که به مغز هم میشه ور رفت.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پنجم: تا استثمار نشویم.

      یک مثال جالبش کارهای نیچه، نیوتون و خیلی‌های دیگه است. امیدوارم یادم باشه مفصل در موردش بنویسم.
      نیوتون وقتی توی شهرشون وَبا اومد، مجبور شد بره به روستا. اونجا جاذبه رو کشف کرد! یعنی این همه وقت فرصت نداشت چیز به این مهمی رو کشف کنه. جریان اون درخت سیب مربوط به همون روستا هستش (توی افتادن سیب توی سر نیوتون شک هست اما توی روستا بودنش شکی نیست).
      نیچه اغلب کارهای خوبش رو زمانی نوشت که رفت کوهستان و از جماعت دور بود.
      البته خیلی مثال زیاده، خیلی از بزرگان هنر ما هم چنین فرایندهایی رو تجربه کردن. کاملشون رو در یک پست جدا می‌نویسم.

      Go to comment
  • From مهران on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتاب‌ها نوشته شوند.

    این دیدگاه نو نسبت به خرید کتاب که می تونه به نویسنده و ناشر خوب، انگیزه و قدرت بده رو خیلی دوست دارم. یادمه اولین بار که با این طرز فکر آشنا شدم در بلاگ محمدرضا شعبانعلی بود که جایی خوندم که از بعضی از کتاب‌ها، چند نسخه می خره که نویسنده موقع قرارداد بستن با ناشر احترام بیشتری دریافت کنه. مضمونش این بود.

    بسیار عالی می نویسید دارم از اول سری کتابخوانی می خونم.

    Go to comment
  • From یزدان زانا on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفتم: تا لذت از درد را یاد بگیریم

    مرسی میثم جان…
    بی صبرانه منتظر انتشار مطلبت دراین خصوص هستم…
    اتفاقا من خودم بچه کشاورزم و مثالتو خیلی خوب میفهمم…

    Go to comment
  • From علی on (۱۲+) می‌‌توانم، اما برای تذکر جدی به خودم، امکان لایک کردن نخواهم گذاشت!

    سلام میثم جان.
    اولین آشنایی من با این وبلاگ از طریق لینکی بود که محمدرضا در زمینه کتاب‌خوانی داده بود. تمام 16 مطلب رو خوندم و امروز هم به هفدهمی رسیدم.[که البته مجال نیست در مورد همه اون‌ها تک به تک ابراز نظر کنم(و البته صلاحیتش رو هم شاید ندارم)] چون پادکست‌های رادیوگیگ رو گوش می‌دادم و متوجه شدم که نوشته‌های جادی رو هم میخونی بیشتر ترغیب شدم به خوندن مطالبت. حس اشتراک منابع(و نظراتی) که داریم باعث میشه حضور در اینجا دوست داشتنی‌تر بشه.

    کمتر پیش میاد به نظرهای کوتاهی مثل “عالی بود مث همیشه” “واقعاً خوب بود” “بازم مث همیشه گل کاشتی” “متشکّرم ازت آقا/خانم فلانی” و مواردی از این قبیل بذارم. فرصت و دانش ابراز نظرات بلند و طولانی رو هم ندارم و برای همین من غالباً نظاره‌گر مطالب هستم. اما این مطلب باعث شد بنویسم و چند مورد رو هم ازت بخوام تا اگر وقتت اجازه میده مفصل‌تر بیان کنی.(البته من همه مطالب وبلاگ رو نخوندم، اگر چیزی رو خواسته‌ام و قبلاً بهش اشاره کردی ممنون میشم اگر همینجا یا به ایمیلم لینک بدی)
    1. گفته بودی برادرت (محمدعلی) مربی خوبی برای کتاب خوندن‌ـت بوده و در زمینه تندخوانی بهت آموزش داده. خیلی خوب میشه در این دو مبحث مفصل‌تر بنویسی، چون بعضی افراد دسترسی به چنین چیزی رو ندارن. از طرفی نمیشه به هر مطلبی که هرجای اینترنت یافت میشه اعتماد کرد. (امیدوارم عنوان “چطور کتاب بخوانیم و کتاب‌خوان بمانیم” موارد بالا رو پوشش بده، اما اگر چنین نیست بیشتر و بهتر راجع بهشون بنویس)
    2. گه‌گاه فیلم‌ها و کتاب‌هایی رو معرفی می‌کنی(که من یادداشت می‌کنم برای خوندن) و گفته بودی برادرت عنوان‌های خوبی رو برای مطالعه پیش روت می‌گذاشته. خوب میشه اگر به صورت متمرکز بخشی از وبلاگ رو به معرفی سریال‌ها، فیلم‌ها یا کتاب‌ها اختصاص بدی و ارجاع رو راحت‌تر کنی. یا به طور مختصر در معرفی یک فیلم یا کتاب بنویسی.
    3. اگر اهل شنیدن پادکست هستی خوب میشه بعضی مطالب رو به شکل صوتی ارائه کنی یا برخی پادکست‌های خوب رو معرفی کنی.
    4. تو، محمدرضا و خیلی‌های دیگه در نقد شبکه‌های مجازی و اثراتی که داره نوشتین. خوب میشه اگر در زمینه چگونگی استفاده مفید از اون هم توضیح بدی. (گرچه احساس می‌کنم چنان کلّی و شخصی هست که قابل بیان نباشه)

    در پایان، فکر میکنم افزایش کیفیت، کمیت و سطح زندگی همراه با گسترش دیدگاه و تصورات خواننده‌هات برات مهم‌تر از عبارت‌های متشکّرم و امثالهم باشه. منم به نوبه خودم سعی می‌کنم به این مسیر برم و بقیه رو هم به این مسیر ترغیب کنم.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on (۱۲+) می‌‌توانم، اما برای تذکر جدی به خودم، امکان لایک کردن نخواهم گذاشت!

      بسیار ممنونم از نظر لطفت.
      در مورد ۱، حتما مفصل خواهم نوشت. به نظر خود من به خاطر دیربازده بودن مطالعه کتاب، داشتن یه مربی در مطالعه حتمیه. لزومی هم نداره مربیت از خودت قوی‌تر باشه، حتی می‌تونه ضربدری باشه! یعنی حالت همکاری. من خودم کتاب‌هایی رو در راهنمایی شروع کردم که همین الان هم شاید اگر دست خودم بود آغاز نمی‌کردم. حداقل یک پست کامل در موردش خواهم نوشت.
      در مورد ۲ اتفاقا حتی برخی زیرساخت‌های فنیش رو هم آماده کردم. اما به خودم قول دادم (طبق کاری که در آغاز هر پروژه می‌کنم) که فصل اول رو یک سره تموم کنم. نه تنها در مورد نرم‌افزار، فیلم، موسیقی، ابزارک و … خواهم نوشت که در مورد تجربه‌‌ام در نحوه انتخاب و نحوه تجربشون هم خواهم نوشت.
      در مورد ۳ خیلی از پیشنهادت ممنونم. امیدوارم کارهام رو سامان بدم، همچنین وقت و انرژیم کفاف بده.
      در مورد ۴ توی معرفی نرم‌افزارهای کنترل فردی، یکم از نحوه کنترل می‌گم. اما در مورد انتخابش به روی چشم، اگر چه یک چیزهای شخصی توش هست، اما می‌شه آدم‌ها رو طبقه‌بندی کرد و برای هر طبقه یک میزان و یک نوع رو پیشنهاد داد. در ضمن، مطالعه تاریخچه هر شبکه اجتماعی (شعبانعلی عزیز چند تا پست داره) و نگاه به اهداف و شاخص‌های هر شرکت، می‌تونه به شدت در نحوه استفاده شما از محصولات اون تاثیر گذار باشه.
      نکته بعدی بر می‌گرده توی بحث بی‌گدار به آب زدن! اولین چیزی که هر کسی باید در شروع کار با شبکه‌های اجتماعی در نظر بگیره اینه که چقدر زندگی و وقتش ارزش داره؟ به نظر من اولین چیزی که هر کس در زندگی نیاز داره رویای زیباست. اگر به ترتیب بخش‌های فصل ۱ نگاه کنی، آخرین بخش رو تولد تدریجی یک رویا گذاشتم. مشکل اکثر ماها اینه که رویای خوب نداریم. وقتی رویا (و بعد آرزوی و هدف حاصل از اون) شکل می‌گیره، آدم تمام تلاشش رو می‌کنه تا بهش برسه و نمی‌گذاره کسی درش خلل وارد کنه. اگرنه وقتی به جای سیگار برای (احساس کاذب) رها شدن از غم، خستگی، بی‌کاری و … به سمت شبکه‌های اجتماعی برن بهتره! اگر چه راه‌های خیلی بهتری هم هست.
      در مورد نکته پایانیت بگم که خیلی لطف می‌کنی.

      Go to comment
  • From سعید on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش نهم: تا آغاز کردن و پایان دادن را تمرین کنیم.

    با سلام
    من از روزنوشته‌های محمدرضا شعبانعلی و از طریق مطلبی که اخیراً با عنوان “درباره روش کتاب خوانی (۱): ما کتاب نمی‌خوانیم” نوشته‌اند، با وبلاگ شما آشنا شدم. طی یکی دو روز اخیر، برخی مطالب شما رو خونده‌م و – به قول مجریان صدا و سیما – اعتراف می‌کنم واقعاً از متون و نقطه نظرات شما استفاده کرده‌م. سعی‌م بر این هست که از این به بعد، حتماً زمانی رو به خوندن وبلاگ شما اختصاص بدم.
    در خصوص این مطلب، نکته‌ای به ذهنم رسید که به نظرم، با واقعیات مطابقت نداره.
    در فوتبال، بیشتر پول را تمام‌کننده‌ها (دروازه‌بان و مهاجم) می‌گیرند.
    به عنوان فردی که جسته و گریخته، اخبار ورزشی رو دنبال می‌کنم، میشه گفت که – به طور متوسط – مهاجمان، دستمزد بیش‌تری نسبت به سایر پست‌ها می‌گیرند، اما بعید می‌دونم عموماً این موضوع در مورد دروازه‌بان‌ها درست باشه.
    ممنون از توجه‌تون.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش نهم: تا آغاز کردن و پایان دادن را تمرین کنیم.

      ممنون دوست عزیز، حق با شماست. من شاخص را دقیق ننوشتم.
      از دو دید من می‌تونم به اون بخش از نقصی که پیدا کردید (که درست بود و به همین خاطر متن رو اصلاح کردم) پاسخ بدم.
      ۱- شاخص درآمد گنگ و ناقص بود. باید کل دوره بازی رو در نظر گرفت. یعنی این که باید در نهایت حساب کرد چند سال، با چه فشار و فراز و فرودی، با چه مصدومیتی درآمد داره؟ برای این کارهای شاخص‌های ویژه‌ای داریم.
      ۳- منظور من تمام کننده (آغاز کننده) به معنای عام بود. یعنی اون مدافعی که یک حمله رو تمام می‌کنه و باعث می‌شه حمله‌ای دفع بشه هم یک تمام کننده است، یا اون هافبکی (در هر موقعیت فرعی) که باعث به ثمر رسیدن یا نرسیدن یک گل می‌شه هم حسابه.
      چون بحث شخص یا نتیجه‌گیری از موقعیت بازیکن نبود، من زیاد روش حساس نیستم.

      اما یک گزارش در مورد توزیع درآمد فوتبالیست‌ها خواهم نوشت، در اونجا خواهیددید که پس از حمله، بهترین پست، دروازه‌بان است. این پست رو در دنیا از نگاه داده خواهم نوشت. داده‌هام رو کامل خواهم کرد.

      Go to comment
.