جناب مدنی میشه لطفا راجع به یادگیری بهتر هم بنویسین؟
من یه موردی را که در خودم متوجه شدم این هست که خیلی سریع چیزی را که استفاد( فوری) برای من نداره را یاد نمیگیرم!
اگر چیزی ذهن من رو درگیر کنه و در جواب به اون مطالعه کنم یا حین خوندن کتاب فکر کنم و سوال هایی برام پیش بیاد خیلی خوب مطلب را یاد میگیرم و تا سال ها هم یادم میمونه
ولی به طور مثال اگر چند بار یک مسیر را با تاکسی برم و بدونم برام امکانش نیست که مسیر را با ماشین شخصی خودم برم و در نتیجه احتیاج به دونستن دقیق ادرس ندارم بعد چندبار رفتن هنوز هم ادرس رو بلد نیستم و یاد نمیگیرم!تا مدت ها فکر میکردم ذهن و حافظه من توانایی خوبی در به خاطر سپاری نداره و این قضیه خیلی من رو اذیت میکرد،اما حالا فکر میکنم شاید ذهن من و امثال من Sharp و تیز باشه و چون احتیاجی به این نمیبینه انرژی مصرف نکنه برای یادگرفتنش.
من توی یکسری موارد هم اینطور هستم.
البته نمیدونم چقدر این تحلیل من میتونه درست باشه!!
این چیزهایی که گفتید ربطی به تیزی و هوش و … نداره! یک چیز کاملا طبیعی. امیدوارم بتونم سر موقع پرونده حافظه رو باز کنم. مثالهای عجیبی در تاریخ داریم که درسهای زیادی به ما میدن مثل شرشفسکی و …
حتی خیلی از اوقات هم شما احساس میکنید خیلی حواسپرت شدید. خیلیها این رو به آلزایمر و سربههوایی و … ربط میدن.
موضوع اینه که فکر و ذهن توان خیلی محدودی داره.
نکته بعدی بحث حافظه بلند مدت و کوتاهمدته. همچنین ارتباطهای چندگانه ذهنی. توی چند فصل دیگه در «چگونه کتاب بخوانیم» در موردش توضیح میدم. اونجا میتونید یاد بگیرید، آگاهانه چیزهایی که لازم دارید رو حفظ کنید.
یک موضوع نهایی هم هست به نام «سندروم اول امتحان» که قبلا هم قول داده بودم در موردش بنویسم. اونجا حواستون باشه به صحبتهای شما هم مربوط خواهد بود.
من جدیدا از طریق آقای شعبانعلی (پست کتابخوانی) به وبلاگ شما هدایت شدم. از این بابت واقعا خوشحالم.
هر روز هم وبلاگتون رو چک میکنم.
این پست دید من رو خیلی وسیع کرد. توی پانوشت ۴ حرف خیلی خیلی خوبی زدین.
(به عقیدهی من) نسل جدید (دهه ۷۰ به بعد) خیلی تلاشگر و باهوشتر از نسل های پیشین شدن. نسل های پیشین طبق یک عادت روتین زندگی میکردن. همشون میدونستن که مثلا باید تا ۱۸ الی ۲۵ سالگی درس بخونن، بعد شاغل شن، مشاغل عموم هم دولتی بود (کارمند). حالا اونیکه مدرک فوق لیسانس میگرفت اون زمان، درجه ی شغلیش بالاتر بود (مثلا مدیرعامل یک شرکت میشد)
اما چرا میگم نسل جدید تلاشگر شده؟ چون این نسل باید با زحمت جایی این بین باز کنه. نسلیه که به شغل کارمندی (راحت ترین منبع پول دراووردن) نرسید و نمیتونه برسه. نسلیه که اگر خواهان جایگاه بالاتره، باید تلاش خیلی زیادی کنه و قطعا این نسل از دانش بیشتری هم برخورداره. چون دسترسیش به منابع و اطلاعات خیلی راحت تره، پس درنتیجه زودتر پله های ترقی رو طی میکنه.
از نظر من (برخلاف نظر عموم که میگن اوضاع خیلی برای جوونای الان بد شده) اوضاع واسه نسل جدید خیلیم بهتر شده.
مشاغل جدیدی که باعث پیشرفت کشور میشه بوجود اومده. این نسل افکار، نگرش و مدلهای ذهنی بهتر از نسلهای پیشین رو با خودش حمل میکنه، بعلاوه که تاحدودی داره همپای کشورهای غربی پیش میره.
نمونش هم شرکت دیجی کالا، من توی پادکستای دیجی کالا مگ که مصاحبه ای با خانم مریم محمدی (مدیر منابع انسانی) داشت و چندین مصاحبه با مسئولان رده بالای هر بخش، متوجه شدم که خیلی از کاراشون دست کمی از ebay و amazon نداشت، منتها در قالب فرهنگ و بافت کشور خودمون هست فعالیتهای این شرکت.
نمونه ی موفق پیادهسازی یه ایده هم تحویل توسط پهپادها بود.
یا یکی از کارهای ارزشمند این شرکت اینه که هر آدمی میتونه جذب این شرکت بشه (البته آدمی که حداقل هارو داشته باشه)
چیزیکه توی نسل های پیشین وجود نداشت.
جناب آقای مدنی عزیز
با سلام
بسیار نوشته دل نشین و تاثیر گذاری بود ،به احتمال زیاد نوشتن هم می تواند به ما عشق ورزیدن رابیاموزد ،چرا که از نوشته های شما می توان نوع نگاهمان را دوباره تمیز کنیم و دوباره با نگاه دیگر در ادب آموختن و تربیت خویشتن گام برداریم.
من دیدگاه شخصی ام رو میگم شاید شما مخالف باشید.
هر تغییری که منِ انسان بخواد انجام بده ، اولش مستلزم انرژی زیادیه. بعد یواش یواش در طی تکرارهای مداوم ، این کار به ناخودآگاه مرجوع میشه.(خیلی خلاصه گفتم چون دوست ندارم که سراغ کورتکس وکارکرد مغز برم )
1) توی این حالت من همیشه به سمت راست یا چپ میرم. طی مدتی توسط تکرار های طولانی مدت ، این کار دیگه برام عادی میشه و به قول شما انرژی نمی گیره . اما این اشتباهه . انرژی میگیره .
2) توی این حالت من تکون نمی خورم . اما همش توی ذهنم به بغل دستی ام فکر می کنم که آیا او راحت است ؟ آیا او در پس ذهن خودش به من نمی گوید بیشعور؟ آیا در پس ذهن من همیشه یک دل مشغولی از این دسته قرار ندارد؟
این ها هم با اهمیت ندادن و تکرار این بی اهمیتی ، به ناخودآگاه مرجوع میشه. اما بازم انرژی میگیره
پی نوشت : خرسهای قطبی زمستان کارهای زیادی می کنند و اگر این خواب را نداشته باشند ، مطمئنا زاد و ولد آنها با خطر مواجه میشود. پس مقایسه کردن کاری که خرس های قطبی انجام میدهند با بیکاری ، اشتباه است.
ممنونم از پاسختون.
یک بار دیگه این متن رو خوندم ولی مفهوم این جمله رو درست متوجه نشدم :
“به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم.”
دقیقا منظور شما چیست ؟
اینکه آیا محیط ( یا همان افکار مزاحم و به درد نخور ) دارد باعث میشود که نسل انسان ( مغز انسان) نابود شود ؟
یا اینکه چون تنبلی هستیم و کارهای بیخود زیادی انجام می دهیم، یواش یواش این رویه باعث نابودی می شود؟
یا اینکه هر دو ؟
ممنون از پذیرش دعوت من.
در مورد یک و دو نکته شما یک جا اشاره کردم که اگر حالت روتین شما عدم حرکت است، همان پاسخ صحیح است.
اگر به خواب زمستانی یک خرس با دقت توجه کنید (مستند planet earth نیم ساعتی به همین موضوع پرداخته)، میبینید که او مدت بسیار زیادی را میخوابد و مصرف انرژی خود را به حداقل میرساند. چرا که در زمستان، چیز دندانگیری پیدا نخواهد کرد. اگر حرکات اضافه داشته باشد، از گرسنگی میمیرد. برای زنده ماندن و بزرگ شدن، باید به خواب زمستانی برود.
اگر قرار باشد یک کار بزرگ یا فکر بزرگ کنید باید انرژی خود را برای تصمیمات بزرگ و انرژیبر ذخیره کنید، وگرنه افکار بزرگ در ذهن شما میمیرند. باید مثل یک خرس مصرف انرژی ذهنی خود را کنترل کنید، حتی با خواب.
با توجه به عصر فناوری که مدام با روح و روان ما از طریق گوشی، مانیتور ماشین، بلندگوها و فلاشهای توی خیابان، جمعیت فراوان و نیاز به تصمیمات متعدد… دیگر خواب زمستانی (حتی یک روزه) نیز برای انسانها باقی نمیماند. از این رو، افرادی که رویکرد خواب زمستانی خرسها را دنبال میکردند، در حال انقراضند. ما حتی در هتلها و ویلاهایی که برای استراحت و آرامش رفتهایم هم، اول از همه دنبال وایفای میگردیم!
این موضوع ادامه دار است و خیلی زیاد در مورد این موضوع مطلب در ذهن دارم. اصلا قرار ما باشد یک نوشته با عنوان «سنگ گِرد در پس و ما به راست» تا هفته دیگر بنویسم. یک موضوع هم در نقشه راه اضافه کردم با عنوان «چرا کتاب بخوانیم: مثل آن کسی نباشیم که در چاه، خاک را از زیر پا میکند و بر سر خود میریخت و بدتر از همه اسمش را کار میگذاشت». در هردو به این موضوع خواهم پرداخت.
سلام. سعی دارم مقاومت کنم! در این مورد و دلایل مفصلم خواهم نوشت. به من اعتماد کنید که اینجا بهتر است. زیر آن نوشته، به بحث مینشینیم. از پیشنهاد شما بسیار ممنونم.
سلام آقای مدنی
من هم مثل بعضی از کسانی که کامنتشون رو زیر پستهای شما خوندم، از روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی به اینجا رسیدم.
تمام مطالب مجموعهی چرا کتاب بخوانیم رو تا اینجا خوندم و بهتون تبریک میگم که هر پست بهتر از پست قبل شده.
برای من، بهترین نکته تو نوشتههاتون این بود که از فیلتر ذهن و تجربهی خودتون عبور کرده و یک کپی بیروح از مطالب اندیشمندان دیگه نیست.
نکتهی دوم این که بیشتر مطالب این مجموعه، تکرار مکررات نیست. من از وقتی الفبا رو کامل یاد گرفتم، همیشه کتاب خوندم ولی به بخشهای زیادی از «چرا کتاب بخوانیم» توجه نکرده بودم.
نکتهی سوم این که این مجموعه رو میشه بارها و بارها خوند و ازش یاد گرفت و تجربه کرد. نوشتههایی که باوجود ایدههای ناب، با رودهدرازیهای بیمورد حوصلهی خواننده رو سر نمیبرند واقعاً خیلی کمیابند.
سپاس از شما که دانش و تجربهتون رو با ما به اشتراک میگذارید و سپاس از محمدرضا شعبانعلی که آموزگاری دلسوز و گلچین تیزبینی برای متممیهاست.
میثم جان سلام
ممنون از پست های خوبت، میخواستم بگم متمم هم یک سری درس با عنوان “پروش تسلط کلامی” داره که بسیار زیبا و البته دقیق به تفاوت ها و تمایزهای موجود بین کلمات پرداخته است به نظرم برای کسانیکه با آن درس آشنایی ندارند و آنرا خوانده اند خالی از لطف نیست.
سلام میثم جان. من از وبلاگ شاهین خان کلانتری با شما آشنا شدم. این نوشته ات خیلی لذتبخش و آموزنده بود. در مورد ساختار وبلاگت، فعلا وقت نکردم بررسی کنم که نظری بدم. ولی از طنز تو نثرت خوشم آمد. ملیح و به اندازه. موفق باشی
سوال خیلی خوبی پرسیدید، من نمیخواستم توی متن بیارم، دوست داشتم یک نفر بپرسه!
یک سوال: آیا خوندن کتاب سال اول دبستان خوبه یا بد؟
مطمئنم همتون جواب میدید: خوب معلومه من وقتی کلاس اول دبستان باشم خوبه، ولی اگه کمی گذشت دیگه باید گذاشتش کنار و یک لایه بالاتر رفت. کتابهای مربوط به سالهای بعد را خوند. دیگه خوندن کتاب سال اول وقت تلف کردنه.
نکته اول: اغلب دستورالعملهایی که در جامعه پخش میشه مثل: اگر میخواهید باهوش شوید، اگر میخواهید خلاق شوید و …. مربوط به عوام جامعه است! کسایی که صبح تا شب فقط هدفشون در آوردن نونه! نه کسایی که کتاب میخونن، نه کسایی که دوست دارن تصمیمات بزرگ بگیرن و کارهای بزرگ بکنن!
حل کردن جدول خوبه، مطالعه روزنامه و شبکه اجتماعی خوبه، اما نه برای کسی که میخواد یک پله، زندگی و سطح فکر بالاتری داشته باشه. برای یک آدم کلا روتین خوبه ولی برای شما بده.
یادم میاد پدرم و برادرم همیشه میگفتن: برای یک آدم لات بهترین کار نشستن پای تلویزیونه، ولی برای یک آدم فرهیخته، نگاه کردن به تلویزیون وقت تلف کردنه.
سطح خلاقیت، مثل خیلی چیزای دیگه بالا و پایین داره. نکته اینه که شما خودتون رو اسیر کدوم لایه کردید.
نکته دوم: خیلی از ما (و اصطلاحا روانشناسا و خلاقها)، چیزی رو به عنوان محدودیت ذهن نمیشناسیم. نمیفهمیم که ما توی ذهنمون میتونیم ۴ واحد پردازش کنیم، جا برای همه چیز نیست! جا برای محاسبات نامرتبط نیست. من از بچگی یادم میاد توی مدرسه، تلویزیون، کتابها و مجلات زرد، همه روی «بینهایت بودن قدرت ذهن» تاکید داشتن! اما متاسفانه نیست! حتی ادیسون هم نتونست کارای تسلا رو بکنه! تسلا هم نتونست کار ادیسون رو بکنه. چون ذهن اونها محدوده! انیشین و ماکس پلانک، گودل، تورینگ و … هم نتونستن کارهای هم دیگه رو تکرار کنن! فروید و یونگ و … هم نتونستن جای هم رو بگیرن! همش به خاطر این که ذهن ما محدوده و شما میتونید حداکثر تعداد محدودی هدف و کار بزرگ رو برآورده کنید.
بینهایت عالیه این پاسخ تون استاد. شاید حتی بد نباشه اضافه کردن یک بخش به موضوعات اصلی در منو سایت تحت عنوان (ظرفیت ذهن) رو در نظر داشته باشید، بسیار ممنون خواهیم شد.
خیلی خوشحال شدم از قولی که سخاوتمندانه (بخوانید دلسوزانه) در انتهای این پاسختون داده بودید.
من دیدگاه ساده تری به این قضیه دارم. من قبلا یک بار تصمیم گرفته ام که مثلا همیشه جایم را در اتوبوس به افراد سالخورده تر بدهم و به این ترتیب این رفتار را به صورت «بدون فکر و تصمیم گیری» در لحظه ورود یا دیدن یک سالمندتر از خودم انجام میدهم.
در مورد کتاب خواندن در تاکسی و نشستن در صندلی پشت راننده هم همین داستان وجود دارد. اگر اتومبیل خالی هم باشد، من باز هم در سمت چپ و پشت سر راننده می نشینم. ذهنم در آن موقعیت به خوبی میتواند روی کتاب تمرکز کند. به همین دلیل «هرگز» وقتی تنها باشم، سوار تاکسی نمی شوم که صندلی سمت چپش پر است.
فکر میکنم اصلا دوست ندارم هر بار برای تطابق شرایط ذهنی ام با کتاب خواندن و شرطی شدنش «تصمیم گیری» کنم.
وقت بخیر
همیشه شاهد این بودیم که شبکه ها و برنامه های تلویزیونی توی صحبتاشون کتاب خوندن رو توصیه و میزان مطالعه کشورمون رو اعلام می کنن . بعد از این برنامه ها با خودم فکر می کنم که چرا هیچ کدومشون دقیق بررسی نمی کنن و جمله بعدش رو ادامه نمی دن که کتاب بخونین و برای چی باید خوند و چطور و چی باید خوند (البته جز جوابای که همیشه می شنویم که جنبه کلیشه ای پیدا کردن ) و واقعا خوندش چه فواید عملی رو داره . مطلب شما رو دیدم خوشحال شدم و امیدوارم با دنبال کردنش بتونم با دیدگاه های جدیدی آشنا بشم .
سلام، خوشحالم که خوشحالید.
یک بخشی خواهم نوشت با عنوان «نکاتی برای کتابخوانی: ۳- الگوسازیهای ریاکارانه را کنار بگذارید. با ارزشهای خود، یکبار برای همیشه کنار بیایید.» خیلی به این موضوع مربوطه. امیدوارم هفته بعد بتونم بنویسمش. صرفا ایدش رو نوشتم. البته تمامی ایدههام مربوط به کتابخوانی رو در این نقشه راه مینویسم.
From محدثه on آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom میم on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom میثم مدنی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom مرضیه on خودزنی نکنیم، اوضاع آنقدرها هم بد نیست! تهران در مقابل دبی.
Go to commentFrom سعیده کاخ on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیستم: محبت کردن، عشق ورزیدن، یادگرفتنی است، ذاتی نیست. با کتاب میشود یاد گرفت چیزهایی را که اطرافیان یاد ندادند.
Go to commentFrom امین آرامش on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیستم: محبت کردن، عشق ورزیدن، یادگرفتنی است، ذاتی نیست. با کتاب میشود یاد گرفت چیزهایی را که اطرافیان یاد ندادند.
Go to commentFrom حسن کشاورز on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیستم: محبت کردن، عشق ورزیدن، یادگرفتنی است، ذاتی نیست. با کتاب میشود یاد گرفت چیزهایی را که اطرافیان یاد ندادند.
Go to commentFrom سعید فعله گری on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom میثم مدنی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom سعید فعله گری on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom میثم مدنی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom میثم مدنی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom درسی از نوشته های میثم مدنی - روز نوشته های حسن کشاورز فضلروز نوشته های حسن کشاورز فضل on آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom الهام on درباره من
Go to commentFrom میثم مدنی on درباره من
Go to commentFrom کبرا حسینی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش نوزدهم: تا قوه تخیل و رویاپردازی را تمرین دهیم.
Go to commentFrom محسن لاله on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهاردهم: تا نحوه استفاده از جادوی کلمات و افسون واژگان را یاد بگیریم.
Go to commentFrom محسن وارثی on نکاتی برای کتابخوانی (۱): برای مطالعه و کتابخوانی، از رانندگی آموز، اگر طالب فِیضی.
Go to commentFrom میم on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom میثم مدنی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom یاور مشیرفر on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom میثم مدنی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom آلاله on کتابخوانی (مقدمه)
Go to commentFrom میثم مدنی on کتابخوانی (مقدمه)
Go to comment